تصمیم داشتم دیگر برای محسن چاوشی عزیز ننویسم، اما انگار نمیتو | Mchavoshifans2
تصمیم داشتم دیگر برای محسن چاوشی عزیز ننویسم، اما انگار نمیتوانم نسبت به او و هنرش بیتفاوت باشم. در رابطه با قطعهی تازه منتشر شده از او یعنی «او»:
این آهنگ، آهنگ سادهای نیست، قطعا یا سیاسیست یا مذهبی. اگر سیاسیست که خیلی دشوار است بتوان باور کرد سیستم و حکومت تمامیتخواهی به هنرمندی که صدای مردم است این اجازه را بدهد که ضد خودش شعر بخواند و کار کند. خود من در کامنتی به این اشاره کرده بودم که این حرکت میتواند مانند «اسب تروآ» عمل کند و در پوشش اسبی ساختگی به کاخ حکومتی نفوذ کرده و ضربه بزند. اما خب این اشتباه است. سیستمی که حتی وبلاگنویسی بینام و نشان را به خاطر اظهارات جزئی و نهایتا با بازدید چند صد نفری، مورد قهر و غضب خود قرار میدهد، چطور میتواند خود بستر این اعتراض را برای هنرمندی با بازدید میلیونی فراهم آورد؟! اینجا شبههای هست که بهتر میدانم به آن اشاره نکنم.
اما اگر این قطعه، مذهبیست، بازهم یک جای کار میلنگد. «او» در وصف اوی غایب یعنی مهدی صاحب زمان است. اما با اشارات و توصیفاتی متحجرانه و ابتدایی! یعنی همان باور سنتی که وقتی مهدی بیاید، گردن تمام حاکمان جور و حقخوران بیوجدان را میزند. حکومت حق را برپا میکند و ستم را خاتمه میدهد. اما آیا این شدنیست؟ شاید پیشینیان که دیدگاه درستی از جامعهی امروز بشر نداشتند، اینها را برای دلخوشی خود و آیندگان میگفتند و ایرادی هم به آنها نبود. اما حالا همه خوب میدانیم که ظهور در یک آن و یک جان، غیرممکن است. مهدی هم انسان است نه فراانسان. او شمشیری افسانهای ندارد که با آن تمام ظالمان را از پای درآورد و حق تمام زمینخوردگان را به آنها برگرداند.
اگر ظهور منجی را یک پروسه در نظر بگیریم، مهدی آخرین مرحلهی آن است. دل خوش کردن به آمدن او بدون برداشتن قدم از قدمی، تنها یک آرزوی پوچ و کار افراد بیعمل است. و فرصت را برای ظالمان فراهم میآورد که ظلم بیشتری به مردم روا دارند و آنها را در یک حباب واهی نگه دارند. وقتی میگویند زمینهی ظهور باید فراهم شود، یعنی آگاهی جامعه و بشر باید بالا برود. یعنی هرکس در حد توان خود در راه این آگاهی جمعی قدمی بردارد. ظهور مهدی یعنی ظهور آگاهی. نه ظهور یک ابرقهرمان افسانهای.