🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

ایام و مناسبت ها

Logo of telegram channel monasebat — ایام و مناسبت ها ا
Logo of telegram channel monasebat — ایام و مناسبت ها
Channel address: @monasebat
Categories: Uncategorized
Language: Not set
Subscribers: 31

Ratings & Reviews

2.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

1


The latest Messages

2018-11-25 12:41:27 همه ی ما میمیریم.
همه ی ما...
بدون استثنا،
کمی دیرتر.
کمی زودتر. یک دفعه ناگهانی.
تمام می شویم...
یک روز همین خانه ای که سقف دارد خانه عنکبوت ها و لانه ی خفاش ها می شود،
همین ماشینی که دوستش داریم زیر باران در یک گورستان ماشین زنگ می زند،
همین بچه هایی که نفس مان به نفس شان بند است، می روند پی زندگی یشان.
حتی نمی آیند آبی بریزند روی سنگ مزار مان.

قبل از ما میلیاردها انسان روی این کره ی خاکی راه رفته اند.
مغرورانه گفته اند:
مگر من اجازه بدم!
مگر از روی جنازه ی من رد بشید...
و حالا کسی حتی نمی تواند هم استخوان های جنازه شان را پیدا کند که از روی آن رد بشود یا نشود!

قبل از ما کسانی زیسته اند که زیبا بوده اند،
دلفریب،
مثل آهو خرامان راه رفته اند.
زمین زیر پای تکان خوردن جواهراتشان لرزیده.
سیب ها از سرخی گونه هایشان رنگ باخته اند
و حالا کسی حتی نامشان را هم به خاطر نمی آورد.

قبل از ما کسانی بوده اند که در جمجمه ی دشمنانشان آب ریخته اند و خورده اند.
سرداران و امیرانی که گرزهای گران داشته اند، پنجه در پنجه شیر انداخته اند،
از گلوله نترسیده اند
و حالا کسی نمی داند در کجای تاریخ گم شده اند!

همه این کینه ها،
همه ی این تلخی ها،
همه ی این زخم زبان زدن ها،
همه ی این کوفت کردن دقیقه ها به جان هم،
همه ی این زهر ریختن ها،
تهمت زدن ها،
توهین کردن ها به هم...
تمام می شود.
از یاد می رود و هیچ سودی ندارد جز اینکه زندگی را به جان خودمان و همدیگر زهر کنیم.

اگر می توانیم به هم حس خوب بدهیم
کنار هم بمانیم
و اگر نه، راهمان را کج کنیم.
دورتر بایستیم و یادمان نرود که همه ی ما می میریم،
همه ی ما...
بدون استثناء، کمی دیرتر...
کمی زودتر، یک دفعه، ناگهانی...

زندگی کنیم و بگذاریم دیگران هم زندگی کنند ، شاد باشید!

@PatoghNOORiha
1.9K views09:41
Open / Comment
2018-11-25 12:41:27 @Sib365

ﻣﺎﺩﺭﯼ ﺳﻪ ظرف ﻫﻢ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ را ﺭﻭﯼ ﺷﻌﻠﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ آﻧﻬﺎ

ﺑﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﻣﺴﺎﻭﯼ ﺁﺏ ﺭﯾﺨﺖ؛
ﺩﺭ ﻇﺮﻑ ﺍﻭﻝ ﯾﮏ ﻫﻮﯾﺞ
ﺩﺭ ﻇﺮﻑ ﺩﻭﻡ ﯾﮏ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﻭ
ﺩﺭ ﺳﻮﻣﯽ ﭼﻨﺪ ﺩﺍﻧﻪ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﯾﺨﺖ
ﻭ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﺳﻪ ﻇﺮﻑ ﺭﺍ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺩﺍﺩ.
ﺑﻌﺪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ :
ﺍﺯ ﺍﯾﻦ آﺯﻣﺎﯾﺶ ﭼﻪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﯼ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﺪ؟
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺟﻮﺍﺏ ﻗﺎﻧﻊ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ
ﻣﺎﺩﺭ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺩﺍﺩ :

ﺩﺭ ﺟﻮﺵ ﻭ ﺧﺮﻭﺵ ﻭ ﭼﺎﻟﺶ ﻫﺎ ﻭﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ؛
ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﯾﮑﺴﺎﻥ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ؛
ﺑﻌﻀﯽ ها ﻣﺜﻞ ﻫﻮﯾﺠﻨﺪ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻣﻮﺍﺟﻪ ﻧﺸﺪﻩ ﺍﻧﺪ
ﺳﺨﺖ ﻭﻣﺤﮑﻤﻨﺪ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﺤﺾ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺩﺭ ﺟﻮﺵ ﻭﺧﺮﻭﺵ
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺷﻞ میشوند ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ میبازند.
ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﺎ ﻣﺜﻞ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ هستند ،
ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻝ ﻋﺎﺩﯼ ﻭ ﺭﻭﺗﯿﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻞ ﻫﺴﺘﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ ﻣﺸﮑﻼﺕ ﺳﺨﺖ ﻭﻏﯿﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺍﻧﻌﻄﺎﻑ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ.
ﻭ ﺑﻌﻀﯽ ﺩﯾﮕﺮ، ﻫﻤﺎﻧﻨﺪ ﻗﻬﻮﻩ،
که ﺩﺭ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺑﺎﺯﻧﺪ،
ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺤﯿﻂ ﺍﻧﺮﮊﻯ ﺩﺍﺩﻩ، آن را ﻣﻌﻄﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻧﮓ ﻭ ﻃﻌﻢ میدﻫﻨﺪ،
اینها ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﮐﻪ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺳﺎﺯ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻧﺴﯿﻢ ﺭﻭﺡ ﺑﺨﺶ ﺣﯿﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺑﺨﺸﻨﺪ

┄┄┅┅✿ ❀ ❀ ✿┅┅┄┄

@Sib365
@Sib365
1.6K views09:41
Open / Comment
2018-11-25 12:41:27
منشا بیماری MS چیست ؟!

حرص خوردن بیش ازحد ، حساس و زود رنج بودن ، عصبی شدن ، خوردن بیش از حد غذاهای سردی بخش ، بی خوابی به مدت طولانی

@Sib365
1.5K views09:41
Open / Comment
2018-11-25 12:41:27 یکی تعریف می کرد وقتی ازنماز جماعت صبح برمی گشتم جماعتی را دیدم که بزور قصد سوارکردن گاونری را در ماشین داشتند.
گاو مقاومت می کرد وحاًضر نبود سوارماشین بشود من رفتم دستی به پیشانی گاو کشیدم .
گاو مطیع شد وسوارماشین شد.
من مغرور شدم وپیش خودم گفتم این ازبرکت نماز صبح است.
وقتی رسیدم خانه دیدم مادرم گریه وزاری می کند.علت را که جویا شدم گفت گاومان رادزدیدند.
گاو مراشناخت ولی من اورا نشناختم.
1.4K views09:41
Open / Comment
2018-06-15 22:50:48 در سال 1330 کفش ایرانی ها گیوه و نعلین و گالش بود و از طرفی
شهرنشینی باب شده بود.
یک جوان اصالتا شیرازی، به نام محمد رحیم متقی ایروانی، پیش
خودش فکر کرد که مردم ممکن است بی نان سر کنند، اما بی کفش
نمیتوانند دنبال نان بدوند! به قول او نمیتوان شهرنشینی کرد، آن هم
بدون کفش و پابرهنه؛ پس مردم به دوچیز نیاز دارند. یکی نان و یکی
کفش!

با این فکر به کشور چکسلواکی رفت و دو کارشناس چک استخدام کرد
و یک دستگاه اتوکلاو کفش خرید و به ایران آمد و در خیابان گلوبندک
پاساژی ساخت که کفش تولید کند.

ایروانی کارش را با 35 کارگر شروع کرد؛ او کمر همت بست و چون
سوداهای بزرگ در سر داشت، با وام و پس انداز و ارث و... زمین
بزرگ تری در مهرآباد کرج خرید و در آن محل اول یک مسجد ساخت
و بعد کارخانه ی تولید کفشش را هم به آنجا منتقل کرد.

محمد رحیم کم و بیش، از این و آن، سرزنش میشنید که ،" تا وقتی کفش
خارجی هست، چه کسی گیوه و گالش ایرانی میخرد؟".

اما این حرفها او را دلسرد نکرد و کم کم طوری شد که در سال 1337
، کفش چرمی ای تولید کرد که مرگ نداشت! او کفش ها را با قیمت 4
تومان میفروخت. این در حالی بود که کفش خارجی آن زمان ده تومان
بود و آن دوام و زیبایی را نداشت!

جالب اینکه ایروانی، در سال 1343 شرکتی با هدف پرورش 22
کودک دو ماهه تا 2ساله تاسیس کرد تا در آینده، این کودکان، از مدیران
کارخانه اش و مدیران ایرانی بشنود.

قرار بر این شد بخشی از درآمدش به مصارف تحصیلی این 22 کودک
برسد و خوراک، پوشاک و وسایل زندگی ساده و کم خرج آنها همه به
عهده ی خودش باشد. قانونی هم وضع کرد که هیچ کدام از این کودکانِ
تحت سرپرستی او، بعد از رسیدن به سن 18 سالگی، هیچ تعهدی نسبت
به او ندارند و آزادند که هرجور دلشان خواست زندگی کنند! فقط انتظار
او اینست که نسبت به "تحصیل" جدی باشند و "اسلام" و "حسن اخلاق"
را اساس کارشان قرار بدهند.

ایروانی، طی سال های 35 تا 1357 بیش از 50 شرکت تاسیس کرد و
برای کارگرانش خانه ی سازمانی ساخت و سرویس رایگان ایاب و
ذهاب در نظر گرفت!

القصه کسب و کار او توسعه پیدا کرد و در سال 57، شرکت کفش
محمدرحیم متقی ایروانی، مصادره شد و متاسفانه به دلایلی مثل ضعف
مدیریت و واگذار نکردن آن به بخش خصوصی، کارخانه ای که
روزگاری، 10هزار خانوار کارگری را به خوبی اداره میکرد، 4
میلیارد و هشتصد میلیون تومانِ آن زمان، ضرر داد

قلب کارخانه از تپش ایستاد و کارخانه ی او هم به مرور، تبدیل به انبار
ماشین ها و خودروهای سایپا شد
ایروانی، با دل شکسته به آمریکا رفت و کودکان تحت نظرش، که آن
زمان 14 تا 16 ساله شده بودند را هم، با هزینه ی خودش به خارج از
کشور برد؛ و در آنجا کارخانه ی چرمسازی بوستون را تاسیس کرد و
باز هم کفش تولید کرد! و سرانجام در 12بهمن ماه سال 1384 بعد از
یک روزِ کاملِ کاری در غربت از دنیا رفت

محمد رحیم متقی ایروانی، همان موسس کفش "ملی" بود.
همان کفشی که در کودکیِ خیلی از ما، مرگ نداشت. همه ی ماها از آن
کفش ها پوشیده ایم و از کفش ملی خاطره داریم!
کفشهامان تنگ میشد اما خراب نمیشد! هم اکنون از پرسنل 10 هزار
نفریِ کفشِ ملی، فقط و فقط 700 نفر باقی مانده اند.

─═इई ईइ═
مجله اطلاعات عمومی
2.0K views19:50
Open / Comment
2018-03-28 23:10:48
آخرین صحبت های استیو جابز این مرد بزرگ رو روی تخت بیمارستان با دقت ببینید...
@dialecticofsolitude
115 views20:10
Open / Comment
2018-03-27 17:27:34 مردی چهار پسر داشت. هنگامی که در بستر بیماری افتاد، یکی از پسرها به برادرانش گفت: «یا شما مواظب پدر باشید و از او ارثی نبرید، یا من پرستاری اش می کنم و از مال او چیزی نمی خواهم؟!» برادران با خوش حالی نگه داری از پدر را به عهده او گذاشتند و رفتند. پس از مدتی پدر مُرد. شبی پسر در خواب دید که به او می گویند در فلان جا، صد دینار است، برو آن را بردار، اما بدان که در آن خیر و برکتی نیست!
پسر سراغ پول ها نرفت. دو شب بعد هم همان خواب ها تکرار شد تا آن که در شب سوم خواب دید که می گویند، در فلان مکان یک درهم است. آن را بردار که پرخیر و برکت است!
پسر صبح از خواب برخاست و همان جایی که خواب دیده بود، رفت و یک درهم را برداشت. در راه با آن دو ماهی خرید. هنگامی که شکم آن ها را پاره کرد، در شکم هر کدام یک دُر یافت. یکی از دُرها را به درگاه سلطان برد. پادشاه که از آن خوشش آمده بود، پول زیادی به پسر داد و گفت: «اگر لنگه دیگر آن را بیاوری، پول بیش تری می گیری!»
پسر دُر دیگر را نیز به قصر شاه برد. سلطان با دیدن دُر به وعده اش عمل کرد و پسر به برکت احترام به پدرش از ثروت مندترین مردان روزگار شد.


#هزارویک_حکایت
https://telegram.me/joinchat/BrNnXDzK5p4mJBeAqoK3kg
102 views14:27
Open / Comment
2018-03-27 17:27:34 برای کسی که
میفهمد
هیچ توضیحی لازم نیست
و
برای کسی که
نمیفهمد
هر توضیحی اضافه است

آنانکه میفهمند
عذاب میکِشند
و
آنانکه نمیفهمند
عذاب می دهند

مهم نیست
که چه "مدرکی" دارید
مهم اینه
که چه "درکی" دارید

مغزِ کوچک
و دهانِ بزرگ
میلِ ترکیبیِ بالایی دارند

کلماتی که
از دهانِ شمابیرون می آید
ویترینِ فروشگاهِ شعورِ شماست

پس وای بر جمعی
که لب را
بی تامل وا کنند
چرا که
کم داشتن و زیاد گفتن
مثلِ
نداشتن و زیادخرج کردن است!
پس نگذارید

زبانِ شما
از افکارتان جلو بزند!!!

پروفسور سمیعی

#هزارویک_حکایت
https://telegram.me/joinchat/BrNnXDzK5p4mJBeAqoK3kg
88 views14:27
Open / Comment
2018-03-27 17:27:34 در میان 27 نوع احساس ، حس " غم " با 120 ساعت ، ماندگارترین حس در بدن انسان است.

ولی شادی فقط 36 ساعت عمر دارد!!

میزان ماندگاری احساس به ترتیب عبارتند از:

غم 120 ساعت

نفرت 60 ساعت

شادی 36 ساعت

درماندگي ، امید ، اضطراب ، ناامیدی و خشنودی 24 ساعت

حسادت 15 ساعت

آرامش 8 ساعت

اشتیاق 6 ساعت

غم را به دلت راه نده كه بيرون كردنش سخته.



#هزارویک_حکایت
https://telegram.me/joinchat/BrNnXDzK5p4mJBeAqoK3kg
75 views14:27
Open / Comment
2018-03-27 17:27:34 دلم باران...
دلم دریا...
دلم لبخند ماهی ها...
دلم اغوای تاکستان به لطف مستی انگور...
دلم بوی خوش بابونه می خواهد...
دلم یک باغ پر نارنج...
دلم آرامش ِتُرد وُ لطیف ِصبح شالیزار...
دلم صبحی...
سلامی...
بوسه ای...
عشقی...
نسیمی...
عطر لبخندی...
نوای دلکش تار و کمانچه...
از مسیری دورتر حتی...
دلم شعری سراسر دوستت دارم...
دلم دشتی پر از آویشن و گل پونه می خواهد...
دلم مهتاب می خواهد که جانم را بپوشاند...
دلم آوازهای سرخوش مستانه می خواهد...
دلم تغییر می خواهد...
دلم تغییر می خواهد...

نيما يوشيج


#هزارویک_حکایت
https://telegram.me/joinchat/BrNnXDzK5p4mJBeAqoK3kg
68 views14:27
Open / Comment