شعرمن- معصومه خورشیدی

2022-03-15 12:59:09 در من بسوزان امشبی بال و پر غم را
سرشاخه های محکم انبوه ماتم را

در من بسوزان زردی سال قدیمی را
بنشان به روی گونه ام سرخی مرهم را

آتش بزن ، آتش بزن دلشوره هایم را
بگذار تا دریابم آن حق مسلّم را

پایان سال لعنتی مان باز نزدیک است
بیگانه کن با سفره هامان آفت کم را

من پاره های غصه را آتش کشیدم تا
بر چهره هاتان حک کنم لبخند آدم را

#معصومه_خورشیدی
#چهارشنبه_سوری
#آتش
#غزل
#سال_نو
#شعر
به استقبال جشن بزرگ چهارشنبه سوری میرویم
و
افسانه سیاوش را بار دیگر مروری میکنیم

سیاوش يكى از ستم دیده ترین چهره هاى شاهنامه است

هنگامی زن پدرش «سودابه» ،به او دل بست هرگز به فریب نامادرى گرفتار نشد.
تا اينكه اين جسارت به گوش پدرش كيكاووس رسيد وپدر بسیار براو خشمگین گرديد ،
سياوش از پدر خواست تا براى نشان دادن پاكى و بی گناهي اش ازهفت خان آتش گذر كند و اگرتندرست بيرون آمد، آن را نشانه بى گناهي اش بداند
این آزمون آتش در واپسین سه شنبه
(بهرام شید ) سال انجامید و او سرفرازانه بيرون آمد ،
به دستور پدر قرار شد که فردایش یعنی چهارشنبه (بهرام شید)در میان میدان اصلی شهر سوری به همه ی مردم بدهد که شد چهارشنبه سوری ...
و اين روز ، جشن میهنی ( ملّی) شناخته شد.
وماهم واپسين سه شنبه را به ياد پاكى و انسانيت با پريدن از روى آتش جشن مي گيريم ...

چهارشنبه سوری به درستی نشانی از پاکی ایرانیان است این جشن به این زیبایی، فلسفه زیبایی دارد
ایران پرمهر چنین است ....

چهارشنبه سوري تان درسال ۱۳۹۹ پیروز .... 
https://www.instagram.com/p/CMej7xnBjdy/?igshid=4i5rcwmjkfzl Open / Comment

2022-02-26 09:38:05 اسفند یعنی غصه هایت رو به پایان است
اسفند یعنی آخر فصل زمستان است

#معصومه_خورشیدی

https://t.me/mypoems_mkhorshidi Open / Comment

2022-02-14 21:27:08 سلام دلنوشته تقدیم به پدران عزیز سرزمینم

دلم که می گیرد، یادتو، قدرت و اقتدارپدرانه ات، دلگرمی ام می شود.
مثل کودکی‌هایم، گاه هوس پریدن توی آغوشت تمام وجودم را می گیرد؛ آخر هنوز هم کودک درونم، گاه و بیگاه، عاشقانه آغوش گرمت را بهانه می کند.
نمی دانی چقدر برایم بزرگی.......نمی دانی چقدر پشت من به داشتنت گرم است.
پدر که باشد، دیگر چه کسی جرات می کندبگوید بالای چشمت ابروست، مگر کسی می تواند به تو زور بگوید،
مگر کسی می تواند ......آه، خیلی چیزهای دیگر ...

پدر خوبم، کار ندارم که گاهی مفسران واژه نابلد، برایت واژه ها را به اشتباه تعبیر می کنند، اما در ذهن من پدر یعنی پشت و پناه، یعنی دلگرمی، یعنی کوه صبر و متانت، یعنی حس قدرت داشتن، یعنی ناخدای کاربلد کشتی زندگی، یعنی دلتنگیهایم سهم دوشهای مردانه ات و دلگرمیهایت سهم دل کوچک من.....

پدر یعنی امنیت؛ یعنی صدای ناشناس که بیاید به پدر که نگاه کنی آرام می شوی.
پدر همان گرمای کنارشومینه، در سرمای زیر صفر درجه است که بدجور می چسبد، که لم دادن و خوابیدن روی مبل را برایت گوارا می کند.

گرد وغبار غم را، روی چهره ات نبینم. تا باشم و باشی لبخند سهم لبهای مهربانت

پدر نازنین، پشتوانه محکم خانه و خانواده، دلگرمی قوی دخترها و پسرهایتان، پشتوانه محکم همسر مهربانتان


روزتان خیلی خیلی مبارک


#معصومه_خورشیدی

https://t.me/mypoems_mkhorshidi Open / Comment

2022-01-14 09:08:18 قلب من درتصرف چشمت، با نگاهت کسی رقیب نبود
دل من یک جزیره متروک، به تو وابستگی عجیب نبود

رنگ چشمان تو مخدر داشت، لعنتی اعتیاد یعنی من...
باورم کن تو ای زمینی جان، که دلیل هبوط سیب نبود

تا که می خواستم زمین بخورم، تو شدی تکیه گاه محکم من
آه دلگرمی همیشگی ام، عشق آن‌وقت‌ها فریب نبود

وعده ما کنار ایوان بود، من هنوزم خمار چشم توام
به دو چشم پر از نجابت تو، هیچکس مثل تو نجیب نبود

اسم تو شد شناسنامه من، پشت اقبال من غزل خواندی
با تو حتی جهان کوچک من، تنگ و تاریک و در صلیب نبود

خار چشم حسودها بودیم، من و تو نه، همیشه ما  بودیم
توی این داستان پر تب و تاب، شعر از عشق بی نصیب نبود

#معصومه_خورشیدی

https://t.me/mypoems_mkhorshidi Open / Comment

2022-01-11 23:10:32 دعا کنید غزل بشه

زنم که لابلای رنج سیلی خوردن از دنیا
لباس رزم می پوشد همیشه مرد افکارم

معصومه خورشیدی

https://t.me/mypoems_mkhorshidi Open / Comment

2022-01-08 17:00:08 ببین که روی موجها تو را سوار می کنند
تو را برای خویشتن، طناب دار می کنند

به روی پای خسته ات، نشسته تاولی بزرگ
درون تاولت ببین چگونه خار می کنند؟....

چه ظلمها که رفته و چه ظلم‌ها که می رود
سر تو و دلت چرا چنین قمار می کنند؟

نفس بکش ترانه را، هوای سرد خانه را
که دفتر و غم و قلم، تو را بهار می کنند

دوچشم اشک خيز را، به حق دوباره باز کن
که گریه ها نگاه را زیاد تار می کنند

اگر برای قلب ما همیشه غصه خواستند
مرا به شاعری، تورا به چه دچار می کنند؟

به رویش مجدد جوانه در دل زمین
به شادمانی و شعف که احتکار می کنند .

#معصومه_خورشیدی

ماشاعرها برای آنچه بر ما رفت و می رود فقط می سراییم

https://t.me/mypoems_mkhorshidi Open / Comment

2022-01-01 15:00:24 تو را آغوش می گیرند، بوی گند اشمئزاز
دورویی فاش می گردد به دست بوسه غمّاز

به لبخند ریایی اعتباری نیست زیرا که
طناب دار می بافند در شب، روز، ظاهرساز

نهان در پشت سر، تیزی به قصد دشمنی دارند
به ظاهر کار راه انداز و در باطن گره انداز

بزک کردند ظاهر را به لبخند دورویی ها
به قربانت شوم ها برده اند از ما پر پرواز

زبان بیچاره در تسلیم طبع سرکش و وحشی
دل از میخانه می گوید، لب از مُهر و شب اعجاز

به خورشیدی که هرگز پشت ابری جا نمی ماند
نگه دارید باقفل دهان، پیش رفیقان راز

#معصومه_خورشیدی

https://t.me/mypoems_mkhorshidi Open / Comment

2021-12-27 10:48:44 واژه هایی که تبدیل به شعر شدند

گسل . عمیق .سرد


گریبان مرا بعد از تو حصر دار می گیرد
تمام حجم ذهنم را غم دلدار می گیرد

تب #سرد جنونم را پس از تو زیر و رو کردم
#گسل‌های دل خون را به اشک خود رفو کردم

شکاف بین ما هم مثل یک عشق اتفاق افتاد
نفهمیدم چه شد اینجا ؟ میان ما فراق افتاد

تو با بغض نبودنها مرا درگیر می کردی
جوان بودم که با داغت دلم را پیر می کردی

به روی چهره ام بعد از توخطهای #عمیق افتاد
دل دیوانه ام بد جور در دام دریغ افتاد

هنوزم بعد هجده سال از سگ لرزه های بم
در آوار نبودت روز و شب همواره می گریم

#معصومه_خورشیدی

https://t.me/mypoems_mkhorshidi Open / Comment