آن روز مرد عرب عبای پیامبر(ص) را گرفت و به شدت کشید. به گونه | 🌑ـٰاوِخِوٰاهدَ آٰمد 🌑
آن روز مرد عرب عبای پیامبر(ص) را گرفت و به شدت کشید. به گونه ای که حاشیه عبا روی گردن پیامبر اثر گذاشت. با لحنی بی ادبانه گفت: محمد، دستور بده از ثروتی که از جانب خدا در اختیار توست، به من بدهند. پیامبر نگاهی به او کرد و فرمود:آیا قصاصت کنم؟ اعرابی گفت: نه. پیامبر فرمود: چرا؟! اعرابی گفت: چون تو بدی را با بدی جواب نمی دهی. پس پیامبر تبسمی کرد و فرمود: آنچه می خواهد، به وی بدهید.[1] آن روز سنگ برداشتند و دندان پیامبر(صل الله علیه و آله) را شکستند. اگر نفرینشان می کرد چیزی از دیارشان باقی نمی ماند. اما دستان خود را به سمت آسمان بلند کرده و میفرمود: « الّلهُمَّ اهْدِ قَوْمِیِ فَإِنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ»؛ خدایا اینها نمیدانند و تو اینها را هدایت کن. [2] آن روز باز هم از همان کوچه گذشت اما خبری از مرد یهودی نشد. پرسید: دوستی داشتیم که هرگاه از کنار خانه اش عبور می کردیم، بر سر ما خاکستر می ریخت، چند روزی است از او خبری نداریم، کجاست؟ گفتند: بیمار شده است. با چند نفر از یاران به عیادتش رفت و او هم مسلمان شد[3] آن روز شخصی به امامصادق (ع) گفت که پسر عموی شما حرفهای نامربوط در مورد شما میزند. امام (ع) وضو گرفتند و نماز خواندند و فرمودند: خدایا! من حق خودم را در مورد او بخشیدم و تو هم او را ببخش[4]
امروز سالروز ولادت قهرمان اخلاق و مهروزی حضرت محمد(ص) و امام صدق و راستی امام جعفر صادق(ع) است. مردانی که هرگز بدی را با بدی پاسخ نگفتند و به کسی ظلم نکردند.