2022-05-26 20:37:03
یک لطیفه قدیمی است که مىگوید:
بنده خدایی میرود پیش روانکاو میگوید :
برادرم دیوانه است
و فکر میکند مرغ است!
روانکاو به او میگوید :
خوب چرا پیش من نمیآوریش؟
جواب میگیرد که :
چون تخم مرغ هایش را نیاز داریم!
خوب فکر کنم این خیلی شبیه نظر من درباره روابط انسانی است. این روابط کاملا غیر منطقی و احمقانهاند ولی فکر میکنم که ما آنها را ادامه میدهیم چون به تخم مرغ هایش احتیاج داریم!
وودی آلن
524 viewsلیلی, 17:37