تا به حال شده که شخصی به نزدتان بیاید و شما آرام و خونسرد نگاه | ایستادهبامشت
تا به حال شده که شخصی به نزدتان بیاید و شما آرام و خونسرد نگاهش کنید و منتظر باشید که حرفش تمام شود، کمی سکوت کند و آن حرف اصلی را بزند؟ انگار حس برزخی داریم. از پس دیوار کلمات و لبخند ساختگیشان، غم عمیقشان را میبینیم. غم عمیق ما چیست؟ به همین فکر میکردم. من در پشت اینهمه رفتوآمد چه چیز را پنهان میکنم؟ دیگران از من چه میفهمند؟ غم دیگران را از فرسنگها میبینیم. غم خودمان را از فاصلهٔ هیچ! نمییابیم. ما غمخوار و هوشیار دیگران شدهایم. وطن را رها کردهایم. بیوطن شدهایم. آواره. لخت. مضحکه.