امروز عازم دیار پدری هستیم. از مازندران به گلستان، آن هم با قط | ایستادهبامشت
امروز عازم دیار پدری هستیم. از مازندران به گلستان، آن هم با قطار، که به چشم من، فقط یک وسیلهٔ نقلیه نیست. به نظرم، قطار از نژاد اژدها یا چیزی شبیه این است. جماد نیست. نفس میکشد. موجودی زنده است. در آن، زندگی جریان دارد. حس خوبی به آدم میدهد. تو را میبرد به دور و نزدیک این سرزمین سبز و زنده و زیبا. از میان روستاهای ترکمننشین میگذرد. آنجایی که بعد از شالیزارهای سبز و شور، دریای خزر پیداست. الحق که فقط یک وسیلهٔ نقلیه نیست. مینشینی روی بالهایش و به معنای واقعی کلمه، پرواز میکنی، در ارتفاعی کم. مسافر میشوی، بهسوی هیچجا و همهجا.