خواب دیدم #علامه_دهخدا دارد به من میگوید: «جلد سوم #امثال_و_ح | رضاامیر
خواب دیدم #علامه_دهخدا دارد به من میگوید: «جلد سوم #امثال_و_حکم رو باز کن، صفحهی هزار و دویست و شصت و هفت، #ضرب_المثل دوم رو بخون!» رفتم و خواندم. متوجه شدم علامه هم فکر میکند من مثل #گاو_نه_من_شیرده مدام دارم کارهای خوبم را خراب میکنم. گفتم «قربون اون سبیلهاتون، راست میگید، خودم هم اینو فهمیدم.» بعد گفتم: «حالا که خدمتتون رسیدم، یه سوال در همین مورد دارم که اگه اجازه بدید بپرسم.» گفت بگو. گفتم «این ضربالمثل یک جوریه، انگار راهنمای راست رو بزنی و بپیچی به چپ.» دیدم علامه متوجه منظورم نشد، گفتم: «منظورم اینه که چرا به جای اشاره به اون #لگد که حرف اصلیه، به شیر دادن قبلش، اون هم شیر دادن زیاد اشاره میکنه؟ مثلاً «گاو لگدزننده به سطل شیر خود» یا اصلا «گاو بیشعور» بهتر نبود؟» دیدم علامه بد نگاه میکند! گفتم: «عفو کنید. منظورم اینه که ... اصلا چرا نه من شیر؟ مثلاً اگر گاوی سه من شیر داده باشه که خیلی هم زیاد نیست و بعد بزنه بریزدش چه فرقی میکنه؟ موضوع که شیر دادن نیست، ریختن شیره ...» دیدم دارد حوصلهاش سر میرود، ساکت شدم. علامه نگاه مهربانی کرد و گفت: «ببین پسر جان، اگه گاوه موقع شیر دادن، اونقدر به خودش فشار نیاره و خودشو خسته نکنه، آخرش کم نمیاره که بزنه همه چی رو خراب کنه!» اینجایش دیگر بیدار شدم و نشد این صحبت شیرین را با علامه دهخدا ادامه بدهم! عزت زیاد. #رضاامیر
https://www.instagram.com/p/ByejVlyhoYP/?igshid=yragh6trspc8