یک روز داشتم به دنیای بدونِ خودم فکر میکردم، دنیایی بود که دا | روشن بینان
یک روز داشتم به دنیای بدونِ خودم فکر میکردم، دنیایی بود که داشت کار خودش را میکرد و من داخل آن نبودم... خیلی عجیب بود، فکر کنید ماشین شهرداری بیاید و آشغال ها را جمع کند و من نباشم، یا روزنامه جلوی در افتاده باشد و من برای برداشتنش نباشم، غیر ممکن است... بدتر آنکه یک زمانی بعد از مرگم، قرار است که کامل کشف شوم، بعد آنهایی که وقتی زنده بودم، از من میترسیدند یا از من متنفر بودند، ناگهان من را در آغوش میفشارند، کلماتم همه جا خواهند بود، کلوپها و انجمنهایی شکل میگیرند... تهوع آورتر آنکه یک فیلمی از زندگیام درست میکنند، مردی خیلی خیلی شجاع تر و با استعدادتر از خودم خواهم بود، خیلی خیلی بیشتر، آنقدر که خداها را هم به استفراغ وادار میکنند... بشریت در هر چیزی اغراق میکند، در قهرمان هایش، دشمن هایش و اهمیت اش... مرده شور نژاد بشر را ببرند، حالا حالم بهتر شد... #چارلز_بوکفسکی 🇯🇴🇮🇳 ↯ T.me/Roshanbinan www.negarstan.com