Get Mystery Box with random crypto!

روز روشن ؛ زندگی روشن

Logo of telegram channel rozeroshanir — روز روشن ؛ زندگی روشن ر
Logo of telegram channel rozeroshanir — روز روشن ؛ زندگی روشن
Channel address: @rozeroshanir
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 31
Description from channel

www.rozeroshan.ir

Ratings & Reviews

4.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


The latest Messages

2016-06-19 22:07:06 http://rozeroshan.ir/?p=2471
فیش‌حقوق مدیرعامل بانک تجارت نشان می‌دهد که وی در آذر ماه سال ۱۳۹۴، رقم ۷۱۰ میلیون تومان به صورت خالص دریافت کرده که مجموع دریافتی در مدت ۲۱ ماه است.
@rozroshanir
2.0K views19:07
Open / Comment
2016-06-11 19:35:18
@rozeroshanir
آیا دوست دارید برای صلح جهانی کاری انجام دهید ؟
به خانه بروید و به خانوادتان عشق بورزید...


@rozeroshanir
2.5K viewsedited  16:35
Open / Comment
2016-06-10 08:09:59 @rozeroshanir

چه کسی می گوید:
که گرانی شده است؟ دوره ارزانی است!
دل ربودن ارزان، دل شکستن ارزان!
دوستی ارزان است! دشمنی ها ارزان، چه شرافت ارزان!
تن عریان ارزان، آبرو قیمت یک تکه نان،
و دروغ از همه چیز ارزان تر!
قیمت عشق چقدر کم شده است، کمتر از آب روان!
و چه تخفیف بزرگی خورده است، قیمت هر انسان



@rozeroshanir
2.3K views05:09
Open / Comment
2016-06-09 21:58:43
یه دنیا حرف تو این عکس هست
@rozeroshanir
2.0K views18:58
Open / Comment
2016-06-09 20:45:04 Farshad:
یادش بخیر

لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب
بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت
.


یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه !



همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می فته



یادش بخیر یکی از استرس های زمان مدرسه این بود که زنگ ورزشمون چه روزیه و چه ساعتی ؟!!

افتادن زنگ ورزش اونم دو زنگ آخر پنجشنبه از انتصاب به عنوان مدیر کل شرکت مایکروسافت هم بالاتر بود



من مدرسه که میرفتم همیشه سر کلاس به این فک میکردم که اگه پنکه سقفی بیفته کله کیا قطع میشه !




وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم
الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم
گوشه کلاس دم سطل آشغال بتراشیم






تو مدرسه آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن




یادتون میاد
اوج احتراممون به یه درس این بود که دفتر صد برگ واسش انتخاب می کردیم !!!!!!!!!!



يادش به خير........ چه زود بزرگ شدیم و آرزوها و خاطرات زیبای کودکیمون رو فراموش کردیم . تقدیم به همه دوستان
یادش بخیر، ﺑﭽﻪ که ﺑﻮﺩﯾﻢ ﭼﺎﺩﺭ ﻣﺎﺩﺭﻣﻮﻧﻮ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﻢ تا ﮔﻢ .ﻧﺸﯿﻢ.


یادتون نیست
عکس برگردون میخریدیم و با آب دهن میچسبوندیم تو دفترمون
یا عکس آدامس خرسی رو با آب دهن میچسبوندیم ساق دستمون
کلی هم کیف میکردیم
یادت میاد؟؟؟
وقتی کوچیک بودیم

تلویزیون

با شام سبک

با پنکه شماره 5

مشقاتو مینوشتی خط خط از بالا به پایین////////

اون وقتا زندگی شیرین بود و طعم دیگه ای داشت

یادت میاد؟؟؟

وقتی ک صدای هواپیما رو میشندیم

می پریدیم تو حیات براش دست تکون میدادیم

می نشستیم به انتظارکلاس چهارم تا با خودکار بنویسیم

یادت میاد؟؟؟

وقتی مامان می پرسید ساعت چنده میگفتیم بزرگه رو6 و کوچکه رو4

یادت میاد؟؟؟

اگه قرار ميشد مدرسه نري ميپرسيدن فردا كلاس چي داري ؟ ميگفتي : ديني ، پرورشي ، ورزش

یادت میاد؟؟؟

وقتي ميگفتن درس بخون ميگفتي : گفته نميپرسه

يادته ؟؟؟

هربار هر چيت ميشد ميگفتي خوردم زمين

يادت مياد ؟

فکرمیکردی قلب انسان این شکلیه♡

یادت میاد؟؟؟

در یخچالو کم کم میبستی تا ببینی لامپش چه جور خاموش میشه

یادت میاد؟؟؟

اگه کسی بهت میگفت برو آب برام بیار اول خودت از سر لیوان میخوردی

و دهنتو با دستت پاک میکردی

بچه تر كه بودي همه رو هفت تا دوست داشتي

بچه كه بودي تو مشكلاتت به آينده فكر ميكردي و آروم ميشدي و الان به گذشته فكر ميكني به آرامش ميرسي

*بگذارش به اشتراک تا لبخند رولب همه جاری کنی.


@rozeroshanir
3.8K views17:45
Open / Comment
2016-06-09 16:02:53 ‌ چند وقت پیش ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ میلیارد ناقابل برداشت و رفت و دیگه هم برنگشت...!
و اون یکی دوازده هزار ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ تومن ﮔﺮفت ﻭ ﺭفت ودیگه هم برنگشت!
اما... سی سال ﭘﯿﺶ ، ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ، ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ میخواستن با جونشون ﻣﻌﺒﺮ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪ....
یکیشون ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﻛﻪ رفت ﺑﺮﮔﺸﺖ!
همه فکر کردن ترسیده !
ﭘﻮﺗﯿﻦ ﻫﺎﺵ ﺭﻭ درآورد؛ ﺩﺍﺩ زد ﻭ ﮔﻔﺖ :
« ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺗﺪﺍﺭﻛﺎﺕ ﮔﺮﻓﺘﻢ ؛ نو هست حیفه؛ مال بیت الماله» ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ اتفاقا ؛ اونم ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ...!
@rozeroshanir
2.4K views13:02
Open / Comment
2016-06-08 21:05:59
ﻗﺪﯾﻤﺎ ﻇﺮﻑ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﻣﺼﺮﻑ ﻧﺒﻮﺩ!
یه باﺭ ﻧﺬﺭﯼ ﻣﯿﺎﻭﺭﺩ یه بار ﻫﻢ ﻭﺍﺳﻪ گرفتن ﻇﺮﻓﺶ میومد



بعد میگن چرا آمار ازدواج کم شده!
خُب فرصتها رو از جوونا نگیرید!

https://telegram.me/rozeroshanir
2.0K views18:05
Open / Comment
2016-06-06 15:02:44
@rozeroshanir
زولبیا خودش هم میدونه همه بخاطر بامیه های کنارش میخرنش

@rozeroshanir
839 views12:02
Open / Comment
2016-06-06 12:52:15 @rozeroshanir
رابطه طول انگشت شست با اخلاق

تحقیقات پژوهشگران نشان داده است که شکل انگشتان دست خصوصاً انگشت شست رابطه تنگاتنگی با خلق و خوی انسان دارد.

فردی که بند بالائی انگشتش بلندتر از بندهای دیگر باشد، احساساتی و بسیار وفادار است و محبت و دوست داشتن دیگران در این فرد گاه به حد جنون می رسد.
چنین فردی در حد اعلا وفادار است ولی اگر از طرف مقابل بی توجهی ببیند، کاملاً تغییر رویه می دهد و کورکورانه رفتار می کند زیرا همیشه خواستار توجه کردن طرف مقابل به خودش است و این فرد با چنین خلق و خوئی اکثراً طرف مقابل خود را از دست می دهد.

فردی که بند بالائی و میانی انگشتش یکسان و یک اندازه باشد ، معمولاً آرام است ولی این آرامش روحی شاید در اوضاع و شرایط متفاوت تغییر کند. چنین فردی به هر چیزی سریع واکنش نشان می دهد و برای کارهای خود به خوبی برنامه ریزی می کند و به همین دلیل به راحتی به اهداف خود می رسد. این فرد عاقلانه رفتار می کند و روابطش با دیگران چندان تغییری نمی کند. چنین فردی تلاش می کند که روابطش را بهتر و بهتر کند ولی به کُندی و آرامی . طرف مقابل نیز همیشه به این فرد احترام می گذارد.

فردی که بند پائین انگشتش بلندتر از بندهای دیگر باشد، راستگو و مورد اعتماد است و خصوصیات فراوانی دارد که دیگران را به سوی خود جذب می کند. این فرد انسانی کاردان و بسیار هوشیار و پیش از هر کار و تصمیمی به خوبی فکر می کند. احساسات خود را کنترل و تلاش می کند که احساساتش را از دیگران پنهان کند. پیش از آغاز روابط عاطفی با دیگران به خوبی فکر می کند.
@rozeroshanir
1.8K views09:52
Open / Comment
2016-06-06 07:54:16 @rozeroshanir
عشق و محبت به حرف نیست

ﭘﯿﺮﻣﺮدی ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮش در ﻓﻘﺮ زﯾﺎد زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﻮاب ، ﻫﻤﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮد از او ﺧﻮاﺳﺖ ﺗﺎ ﺷﺎﻧﻪ ای ﺑﺮای او ﺑﺨﺮد ﺗﺎ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﺳﺮو ﺳﺎﻣﺎﻧﯽ ﺑﺪﻫﺪ.

ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺣﺰن آﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧﻢ ﺑﺨﺮم ﺣﺘﯽ ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﭘﺎرﻩ ﺷﺪﻩ و در ﺗﻮاﻧﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﺑﻨﺪ ﺟﺪﯾﺪی ﺑﺮاﯾﺶ ﺑﮕﯿﺮم ..
ﭘﯿﺮزن ﻟﺒﺨﻨﺪی زد و ﺳﮑﻮت ﮐﺮد. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻓﺮدای آﻧﺮوز ﺑﻌﺪ از ﺗﻤﺎم ﺷﺪن ﮐﺎرش ﺑﻪ ﺑﺎزار رﻓﺖ و ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮد را ﻓﺮوﺧﺖ و ﺷﺎﻧﻪ ﺑﺮای ﻫﻤﺴﺮش ﺧﺮﯾﺪ.
وﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎزﮔﺸﺖ ﺷﺎﻧﻪ در دﺳﺖ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ دﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﮐﻮﺗﺎﻩ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ و ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﻧﻮ ﺑﺮای او ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ . .
ﻣﺎت و ﻣﺒﻬﻮت اﺷﮑﺮﯾﺰان ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ.
اﺷﮑﻬﺎﯾﺸﺎن ﺑﺮای اﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺎرﺷﺎن ﻫﺪر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ ﺑﺮای اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﺑﻪ ﻫﻤﺎن اﻧﺪازﻩ دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﺪ و ﻫﺮﮐﺪام ﺑﺪﻧﺒﺎل ﺧﺸﻨﻮدی دﯾﮕﺮی ﺑﻮدﻧﺪ.

ﺑﻪ ﯾﺎد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ اﮔﺮ ﮐﺴﯽ را دوﺳﺖ داری ﯾﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﺗﻮ را دوﺳﺖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮای ﺧﺸﻨﻮد ﮐﺮدن او ﺳﻌﯽ و ﺗﻼش زﯾﺎدی اﻧﺠﺎم دﻫﯽ.

"ﻋﺸﻖ و ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﺮف ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ آن ﻋﻤﻞ ﮐﺮد"

@rozeroshanir
2.2K views04:54
Open / Comment