2020-08-03 00:00:52
مهتاب چشمانش را بست، آسمان تاریک شد، پرنده های کوچکی که دلخوش به روشنایی اش بودند با چشمانی نگران مهتاب را از آسمان طلب میکردند...
دل آسمان از ناله مرغکان لرزید، مهتاب که در گهواره اش آرمیده بود، با لرزش آسمان از خواب ناز چشم پوشید و دوباره آسمان مهتابی شد...
پرنده ها آواز شادی سر دادند، مرغکان سر از زیر بال غم بیرون کردند و مهتاب را بوسیدند.
گوشه آسمان که سحر را میدید رخ از روی مهتاب به سختی برمیتابید، مهتاب اما بیخیال و آرام پلک میزد و میخرامید.
شب از هم نشینی مهتاب بر خود میبالید و به روز با غرور مینگریست...
مرغکان پس از مدتی دوباره قرار گرفتند و چشمانشان را بر ماه تابان بستند تا شبی دیگر و نجوایی دیگر با خالق آسمان...
451 views21:00