🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

صادق بیقرار

Logo of telegram channel sadeghbigharar — صادق بیقرار ص
Logo of telegram channel sadeghbigharar — صادق بیقرار
Channel address: @sadeghbigharar
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 211
Description from channel

@Sadeghbigharar

Ratings & Reviews

4.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

0


The latest Messages

2021-11-27 12:34:13 ،
برخاست به خون‌خواهیِ #آبان آذر
غرّید به میدانِ "سپاهان" آذر
آوار شد از خون جوانان #بهمن
بیدار شد از خونِ جوانان آذر
بارید به سرتاسر میهن فریاد
آویخت به دستان خیابان آذر
ترسید خدا، دید فرود آورده...
شمشیر به ته‌مانده‌ی ایمان آذر
زاینده‌ی جاویدترین رودی شد...
کز خون تو افتاد به جریان آذر
از قطره‌ی اشکش شده جاری سیلاب
در هر نفسش نعره‌ی طوفان آذر
غلطید به خون‌و قلم آغشت به درد
در دفتر صدپاره‌ی دوران آذر
گوش فلک از نعره‌ی خون‌خواهان کر
جان فلک از خشمِ بیابان آذر
وقتی به شبی تیره وطن خوابش برد
تابید به سرتاسر کیهان آذر
صف بسته شغادان به خیابان امّا...
زائید دوصد رستم دستان آذر
کاغذ به سرِ نیزه برافراشت عدو
آتش زد‌و شورید به‌ قرآن آذر
"از خون جوانان وطن صد لاله"
روئید به تقویم هزاران آذر
آورد عدو لشکر و شمشیر کشید
جنگید ولی با تن عریان آذر
از خرد‌و کلان، پیر‌و جوان صف بستند
آراست زنان هم‌صف مردان آذر
یادآور #خرداد‌ و نمایانگر #دِی‌
شد نفیِ فراموشی انسان آذر
در صفحه‌ی تقویم کنارِ آبان
داده‌ست به‌جای همه تاوان آذر
این شعر که از حادثه‌ی خون گوید
متنش: "شرف‌"و "غیرت‌"و عنوان: "آذر"
تاریخ یقینا که چنین خواهد گفت:
سرمنشاء آزادیِ ایران: #آذر

#صادق_بیقرار
#آذر #آبان_ادامه_دارد #وطن_پرنده_پر_در_خون
#تا_دیکتاتور_رو_کاره_قیام_ادامه_داره #اصفهان
110 views09:34
Open / Comment
2021-11-16 13:08:52
119 views10:08
Open / Comment
2021-11-14 21:04:19 روز تولد آبان ماهی ها
پیک ها که بالا رفتند
صورت پاییز گل انداخت
مادرها گفتند :
صد ساله شوید
باطوم ها پنجره ها را شکستند
باد شمع ها را فوت کرد
و تفنگ ها
در حالی که با سرنیزه های شان
کیک ها را می بُریدند
فریاد می زدند
صد سال به این سال ها
"طوفان خنده ها"

قرنی گذشت
و ما دوباره
پیک ها را بالا بردیم
به سلامتیِ سالِ هزار و پانصد تکه کیک قرمز
که گیرایی شراب را
چند برابر کرده است
https://telegram.me/khertenagh
131 views18:04
Open / Comment
2021-11-08 19:39:11 .
در لهستان‌ِ سرم هِلهِله‌ی نازی‌ها
باختم قبلِ شروعِ همه‌ی بازی‌ها!

باز بازنده‌ی بازآمده در بازارست
آن‌که می‌خورد قسم بر شرفِ تازی‌ها
گرچه بشنید ز غوغایِ درون: "شاه تویی"
خاطرش مانده به ویرانیِ سربازی‌ها
میرزا کوچک‌و کوچک‌تر از آن شد جنگل!
با تبر/دار/یِ سرلشکرِ قفقازی‌ها

غور در پهنه‌ی تاریخ نمودیم، چه سود؟
که "بعید" آمده آزادیِ این "ماضی‌"ها!
تا ابوجهل در این دِیر سخن می‌راند
در نمی‌آید از این مدرسه‌ها رازی‌ها
بر کسی شِکوه نبردیم که می‌دانستیم...
نرسیدند به دادِ اَحدی، قاضی‌ها!
قصه‌ی چوب‌و طناب است، چه خوش می‌آیم...
با مُعَلَّق زدنم در نظر غازی‌ها!
خسته‌ام، خسته از اصلاحِ اصولی امّا...
می‌کِشم پای‌ِ شما را به براندازی‌ها
تف به شعرم که فقط واژه‌پرانی بلد است
خسته‌ام، خسته از این قافیه‌پردازی‌ها

(شعر آماده‌ی تغییر شد و قافیه مُرد):

بارِشِ کوه بر این آینه‌هایِ سنگی
دستِ تندیس شکست
کودکی‌... قطره‌ی خونی شد‌و اسپرمِ خدا را بلعید!
تا رسیدن برسد، پیر‌ی از راه رسید
که دمار از روزش...
گریه‌اش را نه‌ ولی...
چشم‌هایش را‌‌ شب، به‌درآورده کسی!
"به‌درآوردن" فعلی‌ست خودش،
نه که از پا...از سر!
که برآرد از خون،
از خداوندِ رَحِم فریااااااادی
که نزاید مادر، که نمیرد کودک!
که نبارد سنگ از،
دستِ تندیسِ جوان!

(آه برگرد غزل، چاره‌ی غمّازی‌ها):

زایش از فکر‌ و جنون بود‌و سزاری‌ین شد
که کمی زود رسیده به زبان‌بازی‌ها!
دل طلب کرد به تهدید، که عقل آمد‌و گفت:
مصلحت بوده که تن داده به اَخّاذی‌ها!
کوره در مهلکه افتاده به آدم‌سوزی!
کدخدا گرمِ کدامین صَنَمِ نازی؟ ها؟؟؟

.
#صادق_بیقرار
#غزل #ادبیات #شعر
#غزل_پروبلماتیک
197 views16:39
Open / Comment
2021-10-27 13:15:28 "کار خودشونه!"

این جمله‌ی کوتاه که بیانگر یک فکرِ جمعی‌ست، می‌تواند یکی از علل شکست مبارزات مردمی باشد.
بر خلاف تصور اکثر اپوزسیون و مبارزان و روشنفکران که آخوندها را موجوداتی نفهم و بی‌تدبیر می‌دانند، این حکومت بسیار هم باهوش است. می‌پرسید چرا؟
چون دقیقا می‌داند چه فکری در جامعه تزریق کند که مردم یک حرکت در نوع خودش بی‌نظیر را(هک شدن کارت‌های سوخت و تابلوهای دیجیتال) مضحکه کنند و بگویند: "کارِ خودشونه"، چرا؟ "چون میخوان بنزین ۳تومنی به مردم بفروشن!"
حالا تصور کنید این اتفاق برعکس می‌افتاد، یعنی کارت‌‌سوخت‌ها هک می‌شد و سهمیه‌شان زیاد می‌شد! چه اتفاقی می‌افتاد؟ هیچ، فقط دوباره یک ترافیک سنگین در جاده‌چالوس شاهد بودیم. به همین سادگی. اتفاقا باید عرصه بر جامعه تنگ شود. فشار بیاید که حتی علی‌رغم میل باطنی برای تحمل فشار هم که شده صدایشان دربیاید. اما حالا چه شد؟ باز هم هیچ، روشنفکران ما نشستند به تحلیل که کار خودشان است! همان کاری که حکومت دارد با دستپاچگی می‌کند_یعنی نادیده گرفتن این کار بزرگ_ را روشنفکران و اپوزسیون ما در کمال آرامش می‌کنند. فقط در این صورت هیچکس دستپاچگیِ سراپای نظام در جمع کردن این بحران را نمی‌بیند. تناقضات موجود در حرف‌هایشان را متوجه نمی‌شود. ترسشان را حس نمی‌کند.
آنها فقط از یک چیز می‌ترسند: "موشک پشتِ موشک".
می‌ترسند این اتفاقات به هک شدن دوربین‌های امنیتی زندان و کارت سوخت‌ها و تابلوهای دیجیتال ختم نشود و چشم باز کنند ببینند که بانک مرکزی و سیستم امنیتی وزارت اطلاعات و ... هک شده است. آنگاه حتی دیگر بین خودی‌ها هم امنیت ندارند و باید از سایه‌ی خودشان هم بترسند.
اصلا گیریم که کار خودشان است! ما حتی بلد نیستیم اتفاقات را مصادره به مطلوب کنیم. کاری که حکومت در این سالها از عهده‌اش برآمده است. جهان مدرن، مبارزه‌ی مدرن می‌طلبد. مبارزه‌ی مدرن تکنیک و تاکتیک و ابزار مدرن می‌خواهد. حیف است به سادگی از کنار این کار بزرگ بگذریم. بیایید برای یکبار هم که شده بگوییم: "کارِ خودمونه".
دوست دارم فکر کنم کار خودمان است حتی اگر اشتباه کنم. "کار خودشونه" حتی اگر حقیقت هم داشته باشد، قرار نیست کمکی به بهتر شدن وضع موجود کند.
حداقل در این روزهای سخت، امید به تغییر را زنده نگه داریم.
عرضم را تمام می‌کنم و خطاب به دوستانی که مبارزه را می‌دانند می‌گویم:
"دمتون گرم، گل کاشتید."

صادق بیقرار

پنجم آبان‌ماه ۱۴۰۰

#آبان_ادامه_دارد...
185 viewsedited  10:15
Open / Comment
2021-10-23 18:41:04 تو چنین خوب چرایی آخه صداقشنگ‌جان
152 viewsedited  15:41
Open / Comment
2021-10-23 03:44:33 آبان
151 views00:44
Open / Comment
2021-10-23 03:44:21
147 views00:44
Open / Comment
2021-10-19 20:03:53 یک شعر قدیمی...

از بوسه‌هایی داغ/دار... از اولین دیدار
تا گریه‌ در پس‌کوچه‌ یا در عُمقِ یک کا/بوس!

(من انتهای قصِّه‌مان را ابتدا گفتم:
از هر چه امّید‌و خیال‌و آرزو مأیوس)
.
.
از تختخواب‌، از گریه‌هایی کاملن ساکت
تا عُمقِ فریادی که در لبخندهامان بود
از روز‌هایِ "پشتِ گوشی دوستت دارم"
تا پرسه در شب‌های تنهایی به صرفِ دود



در داستانِ عشق نافرجام جا ماندیم
با آرزوهایی که از اوّل خیالی بود
هر شب کنار ریمل‌و ماتیک خوابیدی
من در کنارِ جعبه‌سیگاری که خالی بود!

شاید برای عشق ما جغرافیا کم بود
وقتی زمین از دردِ ما آرام آسوده!
ما هیچ روزی شامِ وصلت را نمی‌بینیم
تاریخ عشق از روزِ اوَّل هم همین بوده!

#صادق_بیقرار
#عشق #شعر
#عدبیاط_بی_غواعد
#صادقیسم #بیقراریسم
.
پ.ن:
عصیانِ بارِشم که از اَبرَت فراری است...
221 views17:03
Open / Comment
2021-10-17 04:36:57 .
آمدی از دل خورشید که آبم بکنی
یا که در آتشِ این عشق کبابم بکنی
تا شوی چشمه‌و درگیر سرابم بکنی
روز، آباد‌و شبی خانه‌خرابم بکنی

مَست از چشمت‌و فارغ ز شرابم بکنی
باز هم یاد تو در خانه‌ی من مهمان شد
.
دست‌هایت که مرا زورِ زیادم دادند
موج‌ِ موهای تو هر لحظه به بادم دادند
به من از جرعه‌ی عشقت که دمادم دادند
تا که انسان شدن از حادثه یادم دادند

(شدی حوّا و تورا بر منِ آدم دادند)
با تو بگریختن‌ از حادثه‌ها آسان شد
.
تویِ پاییز به امّید بهاران بودم
روز‌و شب خیس‌تر از بارشِ باران بودم
از به دنیا زدنم سخت پشیمان بودم
از شروعیدنِ خود در پیِ پایان بودم

تا که از مِهر گُسَستیدَم و بر آن بودم...
کلِّ تقویم پُر از خاطره‌ در آبان شد
.
در خیابان که عزایی به جنونم کردند!
*میله‌هایِ- قفسم را به درونم کردند
تا گذشت آذر‌و از شهر برونم کردند
بهمن آمد، وَ مَرا غرقِ فسونم کردند

خانه‌ام را که به دوشِ- حلزونم کردند
تا تو را دیدم‌و در دفترِ من طوفان شد
.
باد می‌آمد‌و دنیا به سرم می‌لرزید
باد می‌آمد‌و لولای درم می‌لرزید
ابر می‌آمد‌و در چشم ترم می‌لرزید
ابر می‌آمد‌و دستِ- پدرم می‌لرزید

شبِ بی‌حوصله، پیش از سحرم می‌لرزید
تا بهار آمد‌و درمانِ دلم باران شد!
.
زده باران که به گرمابه‌ی شهریور من
نگران مانده به پایانِ غزل، دفتر من
بوی پاییز گرفته‌ست که سرتاسر من
به جهان رنگِ جنون ریخته خنیاگر من

تا زمستان برسد، پیر شود مادر من...
باز پایانِ غزل، تلخ‌ترین پایان شد
.
رفت این‌بار زمستان‌و... زمستان آمد.../
.
.
#صادق_بیقرار
.
پ.ن:
مُرده‌شورِ غروبِ ترکیه‌و...
سرزمینِ غریبِ عثمانی
خاک می‌شد کنارِ دریاچه...
آرزویِ جوانِ ایرانی!!!/

#صادق_بیقرار
#شعر

.
*من در قفس هستم، میله‌ها درون من است
فرانتس کافکا
156 viewsedited  01:36
Open / Comment