🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

همیشه دوس داشتم پشت سرم باشه تا پشتم به بودنش گرم باشه و دلم ب | سکوت

همیشه دوس داشتم پشت سرم باشه
تا پشتم به بودنش گرم باشه و دلم به موندنش قرص
مثل یه کوه محکم و امن بود و هربار که کنارم وامیستاد حس میکردم یه دماوند پشت سرمه
حتی وقتایی که کنارش میخوابیدم،از لذتِ تماشا کردن چشای بسته اش میگذشتم و پشتم و به سمتش میکردم تا دیگه هیچ چیزی توی این دنیای نامرد نتونه بترسونتم
اون لعنتی،مثه یه رشته کوهِ بزرگ بود و با بودنش منِ ترسویِ دیوونه رو تبدیل کرده بود به شجاع ترین دخترِ دنیا که دیگه از هیچ چیزِ این زندگی نمی ترسید
تا اینکه یه شب از شبایِ گرمِ بودنش،به رسمِ همیشه بوسیدمش و رومو برگردوندم و همینطوری که بش تکیه کرده بودم خوابم برد
درست نیمه های شب بود که یهو سوزِ یه برفِ خیلی سنگین و از پشتِ سرم حس کردم
ترسیدم سرمو برگردونم،
اون دخترِ شجاع عاشق دوباره جاشو داده بود به یه دیوونه ی ترسویِ سرمازده،اره ترسیدم
آروم چشامو وا کردم تا از این کابوسِ لعنتی رها شم
اما انگار دیگه خبری از گرمایِ بودنش نبود،
تا چِشم کار میکرد برف نشسته بود رو شونه هام
حس کردم وسطِ تیر یهو بهمن اومده
سرمو برگردوندم و دیدم یه زمستون سرما پشتِ سرمه
با یه دماوندِ سفید،
که انگاری یه شبه همه ی موهاش سفید شده بود..
اون شبِ سردِ تاریک دیگه هیچوقت واسه من صبح نشد
و حالا من،تا همیشه یادم میمونه که یکی از شبایِ زندگیم دوتا فصل داشت
@sailent_f