🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

'هنگامی‌که سالک به‌سانِ یک ساختار ذهنی دیده شود، جستجو متوقف م | تفحص خویش

"هنگامی‌که سالک به‌سانِ یک ساختار ذهنی دیده شود، جستجو متوقف می‌شود زیرا داستان سالک متوقف‌شده است."

جستجوکننده کسی است که در حجاب است یا به عبارتی اصلاً خودش حجاب است، جستجو کننده در جستجوی رهایی از حجاب است، ازآنجاکه خودش حجاب است پس در این سفرِ سلوک، صرفاً به دنبال رهایی از خودش است.
حالا این خودی که حجاب است چیست؟
مثال می‌زنیم:
شخصی به اسم علی به دنبال رهایی یا ادراک حقیقت خویش است، علی را سالک یا جستجوگری درنظر می‌گیریم که در جستجوی رهایی است. کسی به دنبال رهایی است که در بند است. بند علی، خودِ علی است. حجابِ تمامِ جستجوگران، خودِ شخصِ جستجوگر است.
حالا به جمله بالا میرسیم:
"هنگامی‌که سالک به‌سانِ یک ساختار ذهنی دیده شود، جستجو متوقف می‌شود."
چطور میتوان سالک را به‌سانِ یک ساختار ذهنی دید؟ علی چطور میتواند خودش را به‌سانِ یک ساختار ذهنی ببیند؟
با تفحص عمیق.
با تفحص عمیق علی متوجه می‌شود که در حقیقت چیزی حقیقی با عنوان علی اصلاً وجود ندارد. علی صرفاً ساختاری است که در ذهن پدید آمده. به دلیل تمرکز شدید عامل توجه روی افکار و احساسات و تصویر و خاطرات و گذشته. علی صرفاً یکی پنداشتن خودم (آگاهی) با مجموعه‌ای از خاطرات، تصاویر، افکار و گذشته است. تمام این ساختار ریشه در گذشته دارد و اگر من یعنی آگاهی، تماماً و کاملاً در لحظه حال باشم دیگر هیچ علی‌ای وجود نخواهد داشت، چون اصل و اساس علی صرفاً پنداری در گذشته است. حالا این منی که خودش را با این‌ها یکی می‌پندارد چیست؟
همین حالا برای امتحان به صدای درون سرت گوش بده، همین حالا افکارت را مشاهده کن. من چیزی مقدم بر افکار و احساسات و خاطرات و گذشته هستم. حقیقت من به دلیل توجه زیاد به چیزهایی که از آنها آگاه هستم در حجاب رفته و رفته‌رفته فراموش کرده‌ام که من چیزهایی که از آنها آگاه هستم نیستم بلکه من آن آگاهی پس‌زمینه یا مقدم بر آنها هستم.
من مشاهده‌کننده این شخص هستم نه خود این شخص.
دقت کنید که:
چیزی در اینجا وجود دارد که صرفاً فضای ادراک‌کنندگی یا آگاهی است که از همه‌چیز آگاه است. از جسم، از ادراکات حسی، از افکار، عواطف، خاطرات.
حقیقت من صرفاً همین فضای ادراک‌کنندگی است. همین آگاهی است.
این فضای ادراک‌کنندگی یا آگاهی همچون بحری است که همه‌چیز در آن می‌گنجد. خودش به‌طور مطلق تحت تأثیر چیزهایی که از آنها آگاه است قرار نمی‌گیرد. آن فقط ادراک‌کننده است فقط آگاه است. بدون این فضای ادراک‌کنندگی هیچ تصویر و فکر و خاطره و ... وجود نمی‌داشت. با این جمله از لیسا کرنز این متن را به پایان میرسانم که:
«آنچه هست» برای کسی اتفاق نمی‌افتد. بیشتر این بدن‌ها با این توهم در درونشان به سر می‌برند. با توهمی از «من» و باور دارند که زندگی برای آن شخص اتفاق میفتد. آن‌ها احساس می‌کنند که آن شخص است که زندگی را تجربه می‌کند درحالی‌که آن شخص نیز خودش یک تجربه است، آن‌ها احساس می‌کنند که آن شخص هستند و زندگی را جداگانه تجربه می‌کنند. این توهم همان چیزی است که تمام این رنج‌ها را در انسان به وجود آورده است.
در انتها پیشنهاد میکنم برای ادراک عمیقتر، مطلب "بودن در لحظه حال دقیقاً به چه معناست؟" را مطالعه کنید.