وقتی در سکون آرام میگیری و تصویری که از خودت داری محو میشود | تفحص خویش
وقتی در سکون آرام میگیری و
تصویری که از خودت داری محو میشود و
تصویری که از دنیا داری محو میشود و
همینطور تصوراتت درباره دیگران نیز محو میشود
آنگاه چه باقی میماند؟
یک روشنایی، خلاءیی تابناک که همان چیزی است که تو هستی.
#آدیاشانتی
*دوستان عزیز دقت کنند که در اینجا هم همچون مطلب قبل از نیسارگاداتا به مقصد یکسانی اشاره میشود هرچند بهظاهر راه متفاوت است. اگر هر دو مطلب را در قالب همان تمثیل چراغقوه بررسی کنیم در مطلب قبل، گویا به چراغقوه اینطور گفته میشود که چیزی مقدم بر چیزهایی که آنها را روشن کردهای و از آنها آگاهی وجود دارد و تو صرفاً آن دیوار و آن جعبه و ... اینها نیستی بلکه چیزی مقدم بر آنها باید وجود داشته باشد تا از آنها آگاه باشد و تو همانی.
و در ارتباط با این مطلب هم این بار از چراغقوه خواسته میشود که تمرکز توجهاش را از چیزهایی که بهطور مدام از آنها آگاه است بردارد، هنگامیکه تمرکز توجه چراغقوه از آن دیوار و جعبه و ... برداشته شود و این چسبندگی به آنها را رها کند آنگاه در پرتو این رها شدنِ عاملِ توجه، رفتهرفته متوجه ماهیت حقیقی خودش میشود.
** در تمثیل چراغقوه مجموع چیزهایی که چراغقوه از آنها آگاه است یعنی قسمتی از دیوار و جعبه و ... همان «شخص» در مورد خودمان است. این شخص مجموعهای از چیزهایی است که ما از آنها آگاهیم (افکار، احساسات، خاطرات، تصاویر، گذشته و ...) و به دلیل این تمرکزِ توجه مدام به چیزهایی که از آنها آگاهیم، ماهیت حقیقی خودمان را فراموش کردهایم، وقتی تمرکزِ توجه از ماجرای شخص برداشته شود، وقتی خالی هستی، وقتی شخصی در کار نیست، تو محو نمیشوی،
تو همچنان هستی.
این چیزی که همچنان هست چیست؟
اگر از تمام افکاری که در مورد خودت داری خارج شوی، تو همچنان هستی.
تو این شخص نیستی.
تو کیستی؟
(بعدازاینکه در ابتدا بهصورت ذهنی مطلب را درک کردید، بارها و بارها آن را درون خودتان بررسی کنید و به عمق آن بروید)
When you rest in quietness and your image of yourself fades, and your image of the world fades, and your ideas of others fade, what's left? A brightness, a radiant emptiness that is simply what you are.”
#Adyashanti