من هم حق دارم يک اسمِ ساده نصيبم شود کسی برايم سيب و سيگار ب | Shae.raneha
من هم حق دارم يک اسمِ ساده نصيبم شود کسی برايم سيب و سيگار بياورد دمی بخندد نگاهم کند بگويد بَروبچهها ... احوالپرسِ ترانههای تواند، بگويد هر شب، ماه ... خواب میبيند که آسمان صاف خواهد شد.
باز هم وقت ملاقاتِ گريه و گفتوگو تمام شد وُ کسی به ديدار دريا و ستاره نيامد.
سِجلهای سوختهی ما پُر از مُهر و علامت به رفتن است.
عجيب است من به دنيا نيامدهام که پيچک و پروانه از من بترسند من مايلم يک لحظه سکوت کنيد ببينيد بَد میگويم اينجا که هنوز هم میتوان ترانه سرود، تنها به کوه رفت کبوتر و غروب و انحنای دامنه را ديد.
آدمی را نامی بوده، نامی هست که گاه از شنيدن نابهنگامش برگشته، برمیگردد، اما سِجلهای سوختهی ما ...!