࿐ྀུ༅࿇༅═┅─ @shahkhoshin به مناسبت | شاه خوشین
࿐ྀུ༅࿇༅═┅─ @shahkhoshin
به مناسبت تولد حضرت علی(ع) امیرالمومنین و روز #پدر بخش سوم
مولانا در حکایت دیگری از مولا امیرالمومنین نقل میکند: « گفتن پیغامبر صلی الله علیه و سلم به گوش رکابدار امیر المومنین علی کرم الله وجهه کی کشتن علی بر دست تو خواهد بودن خبرت کردم» پیامبر (ص) به رکابدار امام علی (ع) میگوید که کشتن امام به دست او خواهد بود. آن شخص از امام میخواهد که او را بکشد تا مرتکب چنین معصیتی نشود و امام علی (ع) به او میگوید که کسی نمیتواند قضای حق را تغییر دهد و نیز به او میگوید که هیچ کینهای از او ندارد و این کار را در اصل کار حق میداند و او واسطهای بیش نیست :
هیچ بغضی نیست در جانم ز تو زانک این را من نمی دانم ز تو
آلت حقی تو فاعل دست حق چون زنم بر آلت حق طعن و دق
بعد مولانا از زبان مولا علی (ع) به تبیین فلسفه قضا و اراده حق تعالی می پردازد:
که ز ضدها ضدها آمد پدید در سویدا روشنایی آفرید
جنگ پیغامبر مدار صلح شد صلح این آخر زمان زان جنگ بد
صد هزاران سر برید آن دلستان تا امان یابد سر اهل جهان
باغبان زان میبرد شاخ مضر تا بیابد نخل قامتها و بر
میکند از باغ دانا آن حشیش تا نماید باغ و میوه خرمیش
میکند دندان بد را آن طبیب تا رهد از درد و بیماری حبیب
مولانا دوباره به حکایت امام بر میگردد و از زبان امام می گوید که :
گفت دشمن را همی بینم به چشم روز و شب بر وی ندارم هیچ خشم
زانک مرگم همچو من خوش آمدست مرگ من در بعث چنگ اندر زدست
مرگ بی مرگی بود ما را حلال برگ بی برگی بود ما را نوال
ظاهرش مرگ و به باطن زندگی ظاهرش ابتر نهان پایندگی
در رحم زادن جنین را رفتنست در جهان او را ز نو بشکفتنست
چون مرا سوی اجل عشق و هواست نهی لا تلقوا بایدیکم مراست
مرگ برای امام نیستی نیست بلکه از نو زادن و تجدید حیات در جهانی عالیتر و متعالیتر است. این تعبیر البته غریب نیست و در احادیث و از زبان ائمه بارها شنیده ایم. مثلا امام حسین (ع) مرگ را به گردنبندی زیبا بر گردن دختری جوان تشبیه میکند: خُطَّ الْمَوْتُ عَلی وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلی جیدِ الْفَتاةِ: مرگ همانند گردنبندی است بر گردن دختران جوان. (لهوف) و در حدیثی دیگر شوق خود را به مرگ همچون شوق نوزادی به پستان مادر میداند.
به این ترتیب مولانا چند بیت از زیباترین ابیات مثنوی را از بان مولا علی (ع) بیان می کند:
اقتلونی یا ثقاتی لائما ان فی قتلی حیاتی دائما
ان فی موتی حیاتی یا فتی کم افارق موطنی حتی متی
فرقتی لو لم تکن فی ذا السکون لم یقل انا الیه راجعون
آنگاه امام (ع) به او میگوید نگران مباش چرا که من خود تو را شفاعت میکنم:
لیک بی غم شو شفیع تو منم خواجهٔ روحم نه مملوک تنم
پیش من این تن ندارد قیمتی بی تن خویشم فتی ابن الفتی
خنجر و شمشیر شد ریحان من مرگ من شد بزم و نرگسدان من
بعد مولانا میگوید که کسی همچون امام علی (ع) که حتی جان خود را چنین راحت میبخشد و از مرگ کوچکترین غمی به دل راه نمیدهد چگونه ممکن است که برای حرص دنیا خلیفه شده باشد؟ بلکه امام (ع) بدین دلیل رخت خلافت پوشیده است که راه و رسم خلافت کردن را یاد بدهد و نخل خلافت را پر ثمر گرداند:
آنک او تن را بدین سان پی کند حرص میری و خلافت کی کند
زان به ظاهر کو شد اندر جاه و حکم تا امیران را نماید راه و حکم