گاهی به نظر میرسد که نمیتوانم هیچ کاری بکنم. کار آنجا مانده | شهرام اسلامی | Life Coaching
گاهی به نظر میرسد که نمیتوانم هیچ کاری بکنم. کار آنجا مانده، تلنبار شده. بهنظرم مانعی عبورناپذیر میآید. مینشینم و به آن نگاه میکنم و از خود میپرسم از کجا شروع کنم؟ چگونه کنترل کار را بهدست بگیرم؟ ممکن است تکهکاغذی بردارم و سعی کنم آن را بخوانم اما ذهنم جای دیگری است. به چیز دیگری فکر میکنم. به نظر میآید که نمیتوانم اصل موضوع را بفهمم. بیمعنی، تهی از جذابیت، بیربط به مسائل انسانی و عاری از زندگی بهنظر میآید. سپس ظرف یک ساعت یا حتی یک لحظه، ناگهان همهچیز تغییر میکند. میفهمم که صرفاً باید آن را به انجام برسانم. باید خود را در جریان کار بیاندازم. ماشینوار پیش بروم. اولین گام و سپس دومین گام... میفهمم که حل مسئله صرفاً گامبهگام جلو رفتن، با زحمت پیش رفتن است. علاقهمند میشوم. هیجانزده میشوم. بسیار پرشتاب کار میکنم. همهچیز معنی پیدا میکند. به وجد میآیم. متعجب از اینکه چگونه این چیزها زمانی در نظرم بیجان بودهاند.
رابرت کندی از غرقشدن نجات یافت #دونالد_بارتلمی @shahrameslami1