#سوتی_های_منو_آقامون *-* ✿.•.❀.•.❁.•. ✿.•.❀.•.❁.•.❀.•.✿ سلام عزیزم، ممنون از کانال خوبتون، حالمون خوب میشه هروقت سوتی دوستان رومیخونیم، دلتون همیشه شاد، این اولین سوتی که مینویسم، این سوتی مال15 سال پیش، روز اول عید بود، قرارشدباپدرو مادرم اول بریم خونه عموم عید دیدنی، بعد بریم خونه مادربزرگم، دخترم 5ساله بود،رفتیم خونه عموم، خونشون دوتا در داره، دخترم با نوه های عموم رفتند توحیاط بازی کنند، وقتی خداحافظی منو شوهرم چون باموتور بودیم زودتر رفتیم خونه مادر بزرگ، باخودم گفتم دخترم باماشین بیاد بهتره،پشت سرماهم مامان وبابام اومدند، وقتی رسیدیم دیدم اه، بچه نیست، به مامانم گفتم مگه بچه رو نیاوردید،مامانمم گفت فکر کردیم شمابچتونوبردین، خلاصه از خونه عموم زنگ زدن گفتن بابا بچتون جاگذاشتید، بیاید ببریدش ، ✿.•.❀.•.❁.•. ✿.•.❀.•.❁.•.❀.•.✿ ❁@shik_madmazel2 • •࿐ اینستا https://www.instagram.com/idehaye_zanooneh?r=nametag 288 views04:41
