2022-06-19 07:48:24
#سوتی_های_منو_آقامون *-*
✿.•.❀.•.❁.•. ✿.•.❀.•.❁.•.❀.•.✿
سلام.. ممنونم از کانالتون خیلی میخندم از خاطره های دوستان..
خاطره من برمیگرده به حدودا 18 سال پیش که من دانشجوی شهرستان بودم و تو خوابگاه زندگی میکردم تو اتاقمون که اتاق خیلی بزرگی ام بود هشت نفر ساکن بودیم که البته هممون به طرز عجیبی باهم مچ بودیم..
من عادت داشتم هر شب لباس زیرمو عوض کنم و واسه عوض کردن میرفتم زیر چادر.
یه شب داشتم پشت به بقیه زیر چادر لباسمو عوض میکردم که یکی از بچه ها از رو شیطنت چادرو از روم کشید من که هنوز شورتمو بالا نکشیده بودم حول شدم دولا شدم چادرو بگیرم یدونه با صدای بلند ازم در رفت.
اتاق ترکید از خنده ی بچه ها
خیلی خجالت کشیدم زدم زیر گریه و همینطورم داشتم غر میزدم که یهو یه قطره از آب بینی ام افتاد رو موکت
و خلاصه دوباره خواستم جلو بینیمو بگیرم یکی دیگه ازم در رفتو دیگه خودمم وسط گریه و غر خندم گرفت و دوستامم همشون پخش زمین بودن
که دیدم از خنده کنترلمو از دست دادمو لباس زیرمو که هنوز درست و حسابی ام بالا نکشیده بودم خیس کردم..
خلاصه مجبور شدم برم دوباره از اول لباس زیرمو عوض کنم..
خلاصه اگه رفتین خوابگاه مراقب باشین غافلگیر نشین..
✿.•.❀.•.❁.•. ✿.•.❀.•.❁.•.❀.•.✿
❁@shik_madmazel2 • •࿐
اینستا
https://www.instagram.com/idehaye_zanooneh?r=nametag
1.1K views04:48