• ابوالحسن خرقانی می گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد... | كانال برندتوليدي پوشاک شيكا 🇮🇷
•
ابوالحسن خرقانی می گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد...!
اول: مرد فاسدی از کنارم گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد! او گفت: ای شیخ ! خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد شد...!
دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان در جاده های گل آلود میرفت... به او گفتم: قدم ثابت بردار تا نلغزی! گفت: من بلغزم باکی نیست... به هوش باش تو نلغزی شیخ ! که جماعتی از پی تو خواهند لغزید...
سوم: کودکی دیدم که چراغی در دست داشت. گفتم: این روشنایی را از کجا آورده ای؟! کودک چراغ را فوت کرد و آنرا خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟!
چهارم: زنی بسیار زیبا که در حال خشم از شوهرش شکایت می کرد! گفتم: اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن! گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بی خود شده ام که از خود خبرم نیست،تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری ؟!