🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

سمیه خلج

Logo of telegram channel skhalaj823 — سمیه خلج س
Logo of telegram channel skhalaj823 — سمیه خلج
Channel address: @skhalaj823
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 246
Description from channel

همچو عکسِ آب تشویش از بنای ما نرفت
مرتعش بوده‌ست گویی پنجه‌ی معمار ما
#بیدل_دهلوی
@skhalaj8
Https://telegram.me/skhalaj823
Https://instagram.com/somaieh_khalaj

Ratings & Reviews

3.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


The latest Messages

2022-08-03 07:29:42
فریادمان خالی و عمری ست اینچنین
در غربتی نشسته و سکوت می‌ کنیم
حتی اگر‌ به رنج قفس مبتلا شویم
ما بال خود شکسته‌ و سکوت می کنیم.....

#سمیه_خلج
ما عمری ست فقط "سکوت می کنیم"

@skhalaj823
69 viewsSomayeh Khalaj, 04:29
Open / Comment
2022-08-02 15:22:45 در اساطیر یونانی موجودی هست به نام مدوسا. ویژگی مدوسا این است که اگر در چشمانش خیره شوی به سنگ تبدیل می‌شوی. به چیزی سرد. به چیزی خالی از انسانیت و همدردی و همدلی. به چیزی که از آن بیزاری.

هر کدام از ما مدوسایی داریم که باید از خیره شدن در چشمانش بترسیم.
مدوسا برای یکی درسی است ‌که خوانده. برای یکی ثروت و خانه و زندگی. برای یکی چهار نفری که برایش هورا می‌کشند، برای یکی شهرت.

خیره شدن در چشم اینها ضعف‌هایمان را از خاطرمان می‌برد. فراموش می‌کنیم که چقدر فاصله‌مان با فروپاشی کم است. یادمان می‌رود که کجای کاریم.

به مدوسا باید از دور نگاه کرد، با فاصله، با فاصله خیلی زیاد. هیچ چیز ارزش سنگ شدن ندارد.

#امیرعلی_بنی‌اسدی

@skhalaj823
53 viewsSomayeh Khalaj, 12:22
Open / Comment
2022-08-02 13:21:59 من نمی‌آیم به هوش از پند، بیهوشم گذار بحر من ساحل نخواهد گشت، در جوشم گذار گفتگوی توبه می‌ریزد نمک در ساغرم پنبه بردار از سر مینا و در گوشم گذار از خمار می گرانی می‌کند سر بر تنم تا سبک گردم، سبوی باده بر دوشم گذار کرده‌ام قالب تهی از اشتیاقت، عمرهاست قامت…
37 viewsSomayeh Khalaj, 10:21
Open / Comment
2022-08-02 13:21:40 من نمی‌آیم به هوش از پند، بیهوشم گذار
بحر من ساحل نخواهد گشت، در جوشم گذار

گفتگوی توبه می‌ریزد نمک در ساغرم
پنبه بردار از سر مینا و در گوشم گذار

از خمار می گرانی می‌کند سر بر تنم
تا سبک گردم، سبوی باده بر دوشم گذار

کرده‌ام قالب تهی از اشتیاقت، عمرهاست
قامت چون شمع در محراب آغوشم گذار

گر به هشیاری حجاب حسن مانع می‌شود
در سر مستی سری یک بار بر دوشم گذار

شرح شبهای دراز هجر از زلف است بیش
پنبه‌ای بر لب ازان صبح بناگوشم گذار

می‌چکد چون شمع صائب آتش از گفتار من
صرفه در گویایی من نیست، خاموشم گذار

#صائب_تبریزی

@yekjoreh_sher
32 viewsSomayeh Khalaj, 10:21
Open / Comment
2022-08-01 07:33:06 تو که هستی همه ی پنجره ها
رو به سمت آسمون باز میشه
توو چشات طلوع پاک و روشنه
با نگات زندگی آغاز میشه

تو زلالی مثّ شبنم رو گُلا
تو لطیفی مثّ عطر رازقی
با حضورت غرق حس بودنم
تو همون لحظه ی ناب عاشقی

بذار روی شونه هام خستگیتو
واسه تو پناه امنِ همیشه
اونکه توی قلبمه فقط تویی
واسه من هیچ کی مثّ تو نمیشه

بودنت برام چقد مُقدسّه
تو تموم من و دنیای منی
توی مرداب غم و تنهاییام
گل نیلوفر زیبای منی

آسمون دل من با بودنت
پُر میشه از نم بارون... می باره
چتر دستامو واست وا می‌کنم
توی دستات گل مریم می کاره

حس زیبا و لطیف زندگیم
ای تو موندنی ترین توو باورم
این منم که جونشم برات میده
هم نفس با تو... همیشه یاورم

#سمیه_خلج
تقدیم با عشق به دختر عزیزتر از جانم #مائده
دخترم نوزدهمین بهار زندگیت مبارک
همیشه به داشتنت افتخار میکنم و خدارو شاکرم برای لمس حضورت

@skhalaj823
116 viewsSomayeh Khalaj, 04:33
Open / Comment
2022-07-31 21:51:02 گناه چشمان توست یا دستانت؟
که در تیرگی جهانی به دنیا آمد
که سایه ها نیز
در آن دروغ می گویند

اینجا دیوارها بسیارند
و آینه ها تاریک
آنگونه که هیچ نگاهی
وسعت رویایت را نخواهد دید
اینجا باران هم تو را به فراموشی سپرده است

کاش جهان... به قدر دستانت بود
کاش جهان به قدر چشمانت بود.......

شعر و صدا: #سمیه_خلج
موسیقی: #داریوش #عبدی_یمینی

#کودک_فقر_ظلم_روزگار

@skhalaj823
62 viewsSomayeh Khalaj, 18:51
Open / Comment
2022-07-31 14:07:10 پس حسین حلاج را ببردند تا بردار کنند. صد هزار آدمی گرد آمدند... 

درویشی در آن میان پرسید که عشق چیست؟ گفت: امروز، فردا و پس فردا بینی!

آن روز بکشتند و دیگر روز بسوختند و سوم روزش بر باد دادند، یعنی عشق این است.

پس در راه که می‌رفت می‌خرامید، دست‌اندازان و عیّاروار می‌رفت با سیزده بند گران. گفتند: این خرامیدن چیست؟ گفت: زیرا به قربانگاه می‌روم.

چون به زیر دارش بردند بوسه‌ای بر دار زد و پا بر نردبان نهاد. گفتند: حال چیست؟ گفت: معراج مَردان سرِ دار است.

پس جماعت مریدان گفتند: چه گویی در ما که مریدانیم و این‌ها منکرند و تو را سنگ خواهند زد؟ گفت: ایشان را دو ثواب است و شما را یکی؛ از آن که شما را به من حُسن ظنی بیش نیست و ایشان از قوت توحید، به صلابت شریعت می‌جنبند و توحید در شرع اصل بُود و حُسن ظن فرع.

هر کس سنگی می‌انداخت؛ شبلی را گلی انداخت، حسین منصور آهی کرد. گفتند: از این همه سنگ هیچ آه نکردی؛ از گلی آه کردن چه معنی است؟ گفت: از آن که آن‌ها نمی‌دانند، معذورند؛ از او سختیم می‌آید که او می‌داند که نمی‌باید انداخت.

پس دستش را جدا کردند خنده‌ای بزد، گفتند: خنده چیست؟

گفت: دست از آدمی بسته باز کردن آسان است مرد آن است که دست صفات که کلاه همت از تارک عرش در می‌کشد، قطع کند.

پس پایش ببریدند تبسمی کرد، گفت: بدین پای سفر خاکی می‌کردم قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر هر دو عالم بکند اگر توانید آن قدم را ببرید.

پس او دست بریده خون‌آلود بر روی در مالید تا هر دو ساعد و روی خون‌آلود کرد، گفتند: چرا کردی؟ گفت: خون بسیار از من برفت و دانم که رویم زرد شده باشد شما پندارید که زرید من از ترس است. خون در روی مالیدم تا در چشم شما سرخ روی باشم که گلگونه (سرخاب) مردان، خون ایشان است.

گفتند: اگر روی به خون سرخ کرد، ساعد چرا آلودی؟ گفت: وضو سازم.

گفتند: چه وضو؟ گفت: در عشق دو رکعت است که وضو آن درست نیابد الا به خون. پس چشم‌هایش برکندند. قیامتی از خلق برآمد بعضی می‌گریستند و بعضی سنگ می‌انداختند، پس گوش و بینی بریدند و... پس زبانش ببریدند و نماز شام بود که سرش بریدند و در میان سربریدن تبسمی کرد و جان داد

:::تذکره الاولیاء عطار:::

بایزید گفت: چون او را دار زدند. دنیا بر من تنگ آمد. برای دلداری خویش شب تا سحر زیر جنازه‌ی بر دار آویخته‌اش نماز کردم. چون سحر شد و هنگام نماز صبح، هاتفی از آسمان ندا داد؛ که ای بایزید از خود چه می‌پرسی؟ پاسخ دادم: چرا با او چنین کردی؟ باز ندا آمد: او را سِرّی از اسرار خود بازگو کردیم. تاب نیاورد و فاش ساخت. پس سزای کسی که اسرار ما فاش سازد چنین باشد

منصور حلاج را که می‌بردند به پای چوبه‌ی دار به خواهرش گفتند بیا برای آخرین وداع, او هم آمد اما بدون حجاب ظاهر، چون چادر...

مردها همه بانگش زدند که: پس حجابت کو زنیکه؟!

او گفت: من این‌جا مردی جز منصور نمی‌بینم اگر مردی به جز منصور می‌بینید نشانم دهید تا مویم را از او بپوشانم!

@skhalaj823
119 viewsSomayeh Khalaj, 11:07
Open / Comment
2022-07-30 07:56:25 انگار پاییز است! نه فصل نوبرانه ی گرما آسمان می بارد و چشمانم در سکوتی بی نشان چک چک غریبانه ی یادت را به تماشا نشسته است و زمین به تکرار انبوه دلتنگی هایم سیراب از نوازشی رویاگونه می شود... تو نیستی و روزگار...چهارفصل خویش را بر بغضهای نگاهم غریبانه می…
71 viewsSomayeh Khalaj, 04:56
Open / Comment
2022-07-30 06:31:52 ادبیات برای آنان که به آنچه دارند خرسندند، برای آنان که از زندگی بدان گونه که هست راضی هستند چیزی ندارد که بگوید. ادبیات خوراک جانهای ناخرسند و عاصی است. زبان رسای ناسازگاران و پناهگاه کسانی است که به آنچه دارند خرسند نیستند. انسان به ادبیات پناه می آورد تا ناشادمان ، ناکامل نباشد .تاختن در کنار روسیناته ی ۱ زار و نزار و دوش به دوش شهسوار پریشان دماغ لامانچا، پیمودن دریا بر پشت نهنگ همراه با ناخدا اهب ۲ ، سرکشیدن جام ارسنیک با مادام بوواری، این همه راه هایی ست که ما ابداع کرده ایم تا خود را از خطاها و تحمیلات این زندگی ناعادلانه خلاص کنیم ، زندگیی که ما را وا می دارد همیشه همان باشم که هستیم ، حال آنکه ما می خواهیم آدم های متفاوتی باشیم ، تا بسیاری از تمناهایی که بر ما چیره اند پاسخ بگوییم.



۱. Rocinante ، مرکب مشهور دن کیشوت
۲. Captain Ahab ، شخصیت اول رمان نهنگ سفید اثر هرمان ملویل

#چرا_ادبیات
#ماریو_بارگاس_یوسا
#عبدالله_کوثری

@skhalaj823
118 viewsSomayeh Khalaj, 03:31
Open / Comment
2022-07-29 19:20:29 حالا که با دل...دوستت دارم گریزان باش
از شوق بی تاب نگاهم سخت حیران باش

موجی سراسر خواهشم در ساحل عشق
بی تابی ام را دیدی و افسوس پنهان باش

واژه به یادت می شود لبریز پرواز
در دفتر خیس خیالاتم نهان باش

ایمان به تو آورده ام در مذهب عشق
کافر به آیین دلم در هر زمان باش

تا می‌وزد عطر بهار دشت احساس
در کوچه باغ روزگارم بی نشان باش

باران مهرم را برایت می فشانم
قَدری...فقط قدری...برایم مهربان باش....

#سمیه_خلج
#بابک_سلامت

@skhalaj823
75 viewsSomayeh Khalaj, 16:20
Open / Comment