2021-08-10 22:44:43
من خیلی شبا تنهایی گریه کردم و هیچ کسی رو نداشتم که صورتمو ناز کنه، لبخند بزنه و با انگشت شستش اشکامو از روی گونههام پاک کنه.
خیلی شبا تنها سرمو گذاشتم رو بالش و یک نفر بهم شب بخیر نگفت.
خیلی شبا از این آدما ترسیدم و کسی نبود که تو بغلش آروم بگیرم.
خیلی شبا از سکوت مرگبار خونه متنفر بودم ولی یکی نبود این سکوتو بشکنه.
خیلی شبا تو خودم گم شده بودم و کسی نبود که حرفامو از تو چشمام بخونه.
خیلی شبا مثل زندونی تو زندون وجودم اسیر بودم و هیچکس از زندون خیالم آزادم نکرد.
خیلی شبا تا مغز استخون خسته بودم، بند بند وجودم میلرزید و یکی رو نداشتم که سرمو بذارم رو زانوش، موهامو ناز کنه و در گوشم بهم بگه دردونه.
امشب دیگه گریه نمیکنم، ولی به لبخندای دلگرم کنندهی کسی هم نیاز ندارم.
تنهایی دیگه برام سخت نیست، ولی به دوست داشته شدن هم نیازی ندارم.
دیگه از چیزی یا کسی نمیترسم، ولی به تکیهگاه هم نیازی ندارم.
دیگه با سکوت خونه سرسام نمیگیرم، ولی به صدای گرم کسی هم نیازی ندارم.
دیگه راه خودمو پیدا کردم، ولی به همراه نیازی ندارم.
دیگه به زندان عادت کردم، ولی به کلیدش نیازی ندارم.
من هنوزم خستهام، ولی دیگه به هیچکس نیازی ندارم.
#تینآ
23 views19:44