Get Mystery Box with random crypto!

گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود و به دنبال کسی می گشت که آ | وب سایت ترجمه بازار

گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود و به دنبال کسی می گشت که آن را در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل، گرگ مزدی به لک لک بدهد.
لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد.
گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برایت کافیست.

وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی، تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی..
گاهی اشتباهمان در زندگی این است که به برخی آدم‌ها جایگاهی می‌بخشیم که لیاقت آن را ندارند!
کارلوس فوئنتس

@tarjomebazarsite
021-28425017
09372121085-6
tarjomebazar.com