Get Mystery Box with random crypto!

محبت پدر... گویند پدر و پسری را نزد حاکم بردند که چوب زنند.او | به نام مادر ⃤🥀پدرم

محبت پدر...

گویند پدر و پسری را نزد حاکم بردند که چوب زنند.اول پدر را انداختند و صد چوب زدند، آه نکرد و دم نزد .

بعد از آن، پسرش را آوردند و چون یک چوب زدند، پدرش ناله و فریاد آغاز کرد .

حاکم گفت تو صد چوب خوردی و دم نزدی، به یک چوب که پسرت خورد این ناله و فریاد چیست؟

گفت آن چوب ها که بر تن من می آمد تحمل می کردم، اکنون که بر جگرم می آید تحمل ندارم

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
‌‌‌░⃟⃟ @tavallode_1_roya