سرشار از بوی تنش بودم،طعم دهن و جای دست هاش در وجودم مثل نبض | سیمـــاامیـــرخــانـی
سرشار از بوی تنش بودم،طعم دهن و جای دست هاش در وجودم مثل نبض می زد، می کوبید، چیزی جادویی، آن جادوی ابدی که تمام زشتی ها، بدی ها و کژی های دنیا را از یادم می برد، خالص می شدم، شیشه می شدم و تنِ خود را در تن او می دیدم و او را از خودم عبور می دادم. به کسی پناه برده بودم که دنیا را بر دوش داشت.