Get Mystery Box with random crypto!

سه تا از آن‌ها با هم از در ارباب پشت شاه‌نشین وارد شده بودند. | Westeros #GOT

سه تا از آن‌ها با هم از در ارباب پشت شاه‌نشین وارد شده بودند. یکی بلند بود، یکی تپل، یکی خیلی جوان، ولی در رداها و زنجیرهایشان شبیه سه تا نخود خاکستری از یک غلاف سیاه بودند.
قبل از جنگ، مدریک به لرد هورن‌وود خدمت کرده بود، رودری به لرد سروین و هنلی جوان به لرد اسلیت. روس بولتون به وینترفل آورده بودشان تا مسئول زاغ‌های استاد لووین بشنوند، بلکه باز هم از این‌جا پیام ردوبدل شود.

همان‌طور که استاد مدریک روی یک زانو نشست تا در گوش بولتون زمزمه کند، دهان بانو داستین با بیزاری کج شد: «اگر من یک ملکه بودم، اولین کاری که می‌کردم کشتن اون موش‌های خاکستری بود. همه‌جا سرک می‌کشن، با ته‌مونده‌ی لردها زندگی می‌کنن، با همدیگه پچ‌پچ می‌کنن، توی گوش ارباب‌هاشون زمزمه می‌کنن. ولی حقیقتاً ارباب کیه و خدمتکار کی؟ هر لرد بزرگی استاد خودش رو داره، هر لرد کم‌اهمیت‌تری مشتاقه یکی داشته باشه. اگه استاد نداشته باشی این‌طور برداشت می‌شه که آدم بی‌نفوذی هستی. موش‌های خاکستری نامه‌هامون رو می‌خونن و می‌نویسن، جوری که حتی این لردها خودشون نمی‌تونن بخونن و کیه که بتونه با اطمینان بگه که کلمات رو به عمد تغییر نمی‌دن؟ این‌ها چی‌ان؟ از تو می‌پرسم؟»
تیون گفت: «درمان‌گرن.» ظاهراً چیزی بود که ازشان انتظار می‌رفت.
باربری داستین: «درمان می‌کنن، بله. هرگز نگفتم که زیرک نیستن. وقتی که مریض و آسیب‌دیده هستیم، در بیماری یه والد یا بچه‌ی پریشون‌حالی، ازمون پرستاری می‌کنن. هر وقت در ضعیف‌ترین و آسیب‌پذیرترین حالت قرار داریم، این‌ها اونجان. بعضی وقت‌ها درمانمون می‌کنن و ما حسب حال وظیفه ازشون ممنونیم. وقتی شکست می‌خورن، غممون رو دلداری می‌دن، ما برای اون هم ممنونیم. از سر حق‌شناسی زیر سقفمون بهشون جا می‌دیم و محرم اسرار و فضاحتمون و بخشی از هر شورایی می‌کنیمشون. زیاد طول نمی‌کشه که فرمانروا تبدیل به فرمانبر می‌شه.»

«قضیه‌ی لرد ریکارد استارک این‌طوری بود. اسم موش خاکستری‌ش استاد ولیس بود. و خیلی زرنگی نیست که چطور این اساتید، حتی اون‌هایی که ابتدای رسیدنشون به سیتادل دو تا اسم داشتن، فقط یک اسم دارن؟ اینجوری ما نمی‌دونیم واقعاً کی هستن و از کجا میان... ولی همچنان اگر به قدر کافی پیگیر باشی، می‌تونی کشف کنی. استاد ولیس قبل از این‌که زنجیرش رو بسازه ولیس فلاورز شناخته می‌شد. فلاورز، هیل، اسنو... ما این اسم‌ها رو به بچه‌های حرومزاده می‌دیم که مشخص کنیم کی هستن، ولی این‌ها همیشه در قایم کردنش چیره‌ان. شایعه‌ها می‌گفتن که ولیس فلاورز یه دختر های‌تاوری رو به‌عنوان مادر داشته... و یه استاد بزرگ سیتادل رو به‌عنوان پدر. موش‌های خاکستری به اون پرهیزگاری‌ای که دوست دارن ما باور کنیم، نیستن. اساتید اولدتاون از همه بدترن. وقتی که زنجیرش رو ساخت پدرش و دوستانش برای فرستادنش به وینترفل واسه پر کردن گوش‌های ریکارد استارک با کلمات زهرآگینی به شیرینی عسل، هیچ وقتی رو تلف نکردن. ازدواج تالی‌ها ایده‌ی اون بود؛ هیچ شک ندارم، اون...»
تا روس بولتون با چشمان بی‌رنگی که در نور مشعل می‌درخشید بلند شد و ایستاد، زن حرفش را قطع کرد.

کتاب پنجم؛ رقصی با اژدهایان

#نقل_قول
#کتاب

@Westerosir