🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

آن‌ها استنیس براتیون را که تنها بر لبه‌ی دیوار ایستاده رو به د | Westeros #GOT

آن‌ها استنیس براتیون را که تنها بر لبه‌ی دیوار ایستاده رو به دشتی که جنگش را آن‌جا پیروز شده بود و جنگل سبز ماورای آن، غرق در اندیشه یافتند. او همان شلوار و نیم‌تنه و چکمه‌ی سیاهی را بر تن داشت که ممکن بود هر کدام از برادران نگهبانان شب بپوشند. فقط ردایش او را متمایز می‌کرد؛ یک ردای سنگین طلایی با آستر خز مشکی که با سنجاقی به شکل قلب آتشین بسته شده بود.

ملیساندر گفت: «حرامزاده‌ی وینترفل رو برای شما آوردم اعلی‌حضرت.»
استنیس چرخید تا او را ورانداز کند. زیر ابروهای پرپشتش، چشمانی همانند آبگیر آبی بی‌انتهایی جای داشت. گونه‌های گود افتاده و فک محکمش با ریش آبی-سیاه کوتاه شده‌ای پوشیده شده بود که لاغری صورتش را چندان پنهان نمی‌کرد و دندان‌هایش بر هم قفل شده بودند.

گردن و شانه و دست راستش هم به‌مانند دندان‌هایش منقبض بودند. جان خود را در حال به یاد آوردن چیزی که یک بار دانل نوی درباره‌ی برادران براتیون گفته بود، یافت.
رابرت فولاد واقعیه. استنیس آهن خالصه، سیاه و سخت و محکم، ولی شکننده. اون قبل از این‌که زانوش خم بشه می‌شکنه. با حالتی معذب زانو زد و اندیشید که چرا این پادشاه شکننده به او نیاز دارد.

استنیس: «بلند شو. من خیلی در مورد تو شنیدم لرد اسنو.»
جان برخاست. «من لرد نیستم اعلی‌حضرت. می‌دونم شما چی شنیدین. این‌که من یه خائن و بزدلم. این‌که برادرم کورین نیم‌دست رو کشتم تا وحشی‌ها از جونم بگذرن. این‌که من با منس ریدر همراه شدم و یه زن وحشی گرفتم.»
استنیس: «آره، همه‌ی اون‌ها و بیشتر. به‌علاوه اون‌ها می‌گن که یه وارگی. اسکین چینجری که شب‌ها تو جلد یه گرگ راه می‌ره.» پادشاه استنیس لبخند زمختی داشت. «چقدرش صحت داره؟»
جان اسنو: «من یه دایرولف داشتم، گوست، موقعی که توی گری‌گارد می‌خواستم از دیوار بالا برم، رهاش کردم و تا حالا ندیدمش. کورین نیم‌دست به من دستور داد که به وحشی‌ها بپیوندم. اون می‌دونست که اون‌ها من رو مجبور می‌کنن برای اثبات خودم بکشمش و به من گفت که هر کاری ازم خواستن انجام بدم. اسم زنه ایگریت بود. من با اون عهدم رو شکستم، ولی به اسم پدرم در مقابل شما سوگند می‌خورم که هیچوقت خائن نبودم.»
پادشاه گفت: «من باور می‌کنم.»
از این حرف یکه خورد... «چرا؟»
استنیس بادی در دماغ انداخت. «من جانوس اسلینت رو می‌شناسم. همینطور ند استارک رو. پدرت دوست من نبود، ولی فقط یه احمق می‌تونه به شرافت یا صداقتش شک کنه. تو ظاهر اون رو داری.»

کتاب سوم؛ یورش شمشیرها

#نقل_قول
#کتاب

@Westerosir