2023-05-31 17:02:51
اگ دوباره از چاه آب کشید تا کتری را پر کند، سپس دوباره به کنار چاه برگشت. «بهتره در کلدموت چیزی نخورید و ننوشید سر. بیوهی سرخ همهی شوهرهاش رو مسموم کرده.»
دانک آهی کشید، «من قرار نیست با اون ازدواج کنم. اون یه بانوی اشرافزاده است و من دانک اهل فلیباتم، یادته؟ میدونی چند تا شوهر داشته؟»
اگ گفت: «چهار تا. ولی بچه نداره. هر وقت زایمان میکنه یه اهریمن شبانه میاد و نوزاد رو با خودش میبره. همسر سم استوپز میگه اون زن جنین خودش رو قبل از تولد به ارباب هفت جهنم میفروشه و اون هم در ازاش اسرار جادوی سیاه رو بهش آموزش میده.»
دانک: «بانوان اشرافی به جادوی سیاه کاری ندارن. اونها میرقصن و میخونن و قلابدوزی میکنن.»
اگ با ذوق گفت: «شاید اون با شیاطین میرقصه و طلسمهای شیطانی رو قلابدوزی میکنه. ضمناً شما از کجا میدونید بانوان نجیبزاده چیکار میکنن سِر؟ بانو ویث تنها بانوی نجیبزادهایه که شما تا حالا ملاقات کردید.»
این حرف گستاخانه بود ولی حقیقت داشت.
«شاید من هیچ بانوی نجیبزادهای رو نشناسم ولی یه پسر میشناسم که دوست داره یه چک حسابی توی گوشش بخوره.» دانک پشت گردنش را مالید. پوشیدن زره زنجیری به مدت یک روز کامل همیشه باعث میشد که پشت گردنش مثل چوب سفت شود. «تو با ملکهها و شاهدختها زندگی کردی. اونها هم با شیاطین میرقصیدن و فنون جادوی سیاه رو تمرین میکردن؟»
اگ: «بانو شیرا این کار رو میکنه. معشوقهی بلادریون. اون برای حفظ زیباییش توی خون حمام میکنه.»
جلد دوم دانک و اگ؛ شمشیر قسمخورده
#کتاب
#نقل_قول
@Westerosir
3.1K viewsalireza7646, edited 14:02