Get Mystery Box with random crypto!

معرفی کتاب خاطرات یک گیشا آرتور گلدن بخشی از رمان خاطرات | پند خردمندان

معرفی کتاب

خاطرات یک گیشا
آرتور گلدن

بخشی از رمان خاطرات یک گیشا:

با آنکه بچه بودم اما خوب می فهمیدم که آقای تاناکا دنیای دورو برش را همان گونه که هست می بیند؛ مثل پدرم نگاهش هرگز گنگ نمی شد. به چشم من، چنان بود که چکیدن قطرات شیره برتنه ی درختان کاج و حلقه روشنایی آسمان رادر جایی مرئی زندگی می کرد، حتی اگرهمیشه از بودن در آن احساس خشنودی نمی کرد. می دانستم که متوجه درخت ها، متوجه گل ولای و متوجه بچه ها در جاده می شود، اما دلیلی وجود نداشت که باور کنم به طور کلی متوجه من نیز شده است. شاید همین بود که وقتی با من حرف میزد، سوز اشک را در چشمم احساس می کردم.

@WisemenAdvice