Get Mystery Box with random crypto!

مزاج ایرانی و غلو در تشیع و تکامل نظریه امامت! تالیف: حیدر حب | افکار و آراء حیدر حب‌الله

مزاج ایرانی و غلو در تشیع و تکامل نظریه امامت!

تالیف: حیدر حب الله
ترجمه: مجمع علمی طور سینا

پرسش:
مباحثی همچون عصمت مطلق یا علم مطلق امام یا ولایت تکوینی که از ظاهر قرآن کریم و فضای عمومی آن نمی­توانیم دلیلی در تأییدشان بیابیم، میان شیعیان رواج یافته است. نظر شما پیرامون این دیدگاه چیست که شیوع این موضوعات را متأثر از طبیعت و مزاج ایرانی می داند که از یک سو به شدت مشتاق مباحث پیچیده فلسفی است و از طرف دیگر میل روحی شدیدی به اسطوره­شناسی و مبالغه دارد؟ ادعا شده که این دیدگاه ها بعد از رواج تشیع در ایران، ظاهر شده اند.

پاسخ:
ما گاهی درباره دیدگاه رسمیِ کلام شیعه سخن می گوییم (متون کلامی) و گاهی درباره متون روایی (متون و نصوص حدیثی):

اگر قصد ما بررسی روایات این موضوع است، برای مثال در کتاب حدیثی اصول کافی مشاهده می­کنیم که روایاتی در تأیید هر دو نگاه وجو دارد و نمی­توانیم بگوییم که اصول کافی فقط تصویری غیر مبالغه­آمیز (طبق بیان شما) از مسئله امامت را ارائه کرده است؛ بلکه در این متون، شواهد و روایاتی می­یابیم که از هر دو طرف حمایت می­کند.
البته کتاب­هایی هستند که محتوایشان آکنده از مضامین عرفانی است؛ ولی به ­هیچ­ وجه معلوم نیست که این کتاب­ها با این نسخه و محتوایی که اکنون در دسترس ما هستند در آن زمان­ها هم وجود داشته­اند؛ از این جهت که در آن زمانها، نزاع سنگینی در این موضوع وجود داشت. به عنوان مثال در رابطه­ با کتاب بصائر الدرجات که یکی از کتاب­های مهم و اساسیِ در شکل گیری مفهومِ جدید امامت است مباحث و مناقشات بسیاری مطرح شده و پرسش اساسی در رابطه با این کتاب آن است که آیا همین نسخه­ای که در دسترس ما قرار دارد در گذشته هم وجود داشته است؟ زیرا آنطور که مطرح شده قدیمی ترین نسخه­ای از آن که دردسترس ما قرار دارد متعلق به قرن دهم هجری ( عصر صفوی است) است و علمای گذشته، این روایات را از کتاب بصائر نقل نکرده اند. به همین دلیل، من تنها به محتوای کتاب اصول کافی استناد کردم؛ چرا که نسبت آن روشن است و اگر کتابی چون بصائرالدرجات را هم در کنار امثال اصول کافی قرار دهیم میراثِ حدیثی ما در این زمینه بسیار گسترش خواهد یافت.

اما هنگامی که بخواهیم موضع رسمی شیعه (متون کلامی) را بررسی کنیم، با مراجعه به تاریخ می­توانیم رشد چشم­گیر این مقولات را از زمان صفویه به بعد ملاحظه کنیم. در این دوره اگر تعبیر درستی باشد، اکثریت جمعیتی شیعه از عرب به غیر عرب جابه­جا می­شود. شهید مطهری نیز – هنگام نقد این دیدگاه که شیعه ­ایرانی عکس العمل ایرانیان به حملات عمربن­خطاب به سرزمینشان است – به این مطلب اذعان می­کند؛ چرا که از نظر ایشان تا اواسط دوره صفوی، اکثر شیعیان فارس نبودند، و این اکثریت از این زمان شکل گرفته است[2].
پس چنانچه به کتب متکلمان شیعه­ که پیش از این دوره زندگی می­کردند مراجعه کنیم یعنی متکلمانی چون شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، حلبی، حمصی، علامه حلی، محقق حلی و… (حتی اگر از مکتب قدیم قم مانند اشعری، صدوق، ابن ولید و مکتب کلامی نوبختیان چشم پوشی کنیم) سیطره این فهمِ خاص از امامت را نمی­یابیم، بلکه در اندیشه کلامی آنان، امامت عبارت بود از نظامِ اداره زیست دنیوی در معاش، دین، تطبیق شریعت، حفظ اسلام و مسلمین و … .

منظور من این نیست که چنین مقولاتی اساسا وجود نداشته است؛ ولی هر فردی که به این کتب کلامی مراجعه نماید و به تعریف آن­ها از امامت در ده قرن اول هجری قمری توجه کند، فورا تفاوت در توصیفات، مفاهیم، آراء و فضای عمومی را درک می­کند. اما از دوره صفویه به بعد، همه چیز دگرگون می­شود، چرا که با مقایسه میان عرفان ابن عربی و آثاری که علمای شیعه در این چهار قرن به­جا گذاشته­اند، مشاهده می­کنیم که طبیعت صوفیانه و عرفانی به فضای کلامی شیعه تزریق شده است.

این پدیده می­تواند دلایل مختلفی داشته باشد و تحلیل­های بسیاری هم در این زمینه وجود دارد. با توجه به اینکه اکنون ممکن نیست تمامی این موارد را بررسی کنم، تنها دو تصویر مختلف در تحلیل این موضوع را ارائه خواهم کرد:

تصویر نخست: این جریان در قرن‌های نخستین هم وجود داشته است ولی به این دلیل که علم کلام امامیه متاثر از رویکردهای عقلیِ معتزله بود شاهدِ رشد این مقولات نیستیم و در نتیجه، تفسیرِ وجودی از امامت به نفع تفسیر دینی و مدیریتی از امامت، عقب نشینی کرد و این رخداد می­تواند ناهمخوانی متون حدیثی و متون کلامی را تا حدودی تفسیر کند. به همین دلیل می­بینیم که در آن زمان متکلمان شیعه با تکیه بر...

ادامه‌ی پاسخ را از اینجا بخوانید.

@heidar_hobbollah