Get Mystery Box with random crypto!

My handwritings

Logo of telegram channel my_handwritingnotes — My handwritings M
Logo of telegram channel my_handwritingnotes — My handwritings
Channel address: @my_handwritingnotes
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 56
Description from channel

کتاب ، سفر، هنر
Contact : @handwritingnotes

Ratings & Reviews

2.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


The latest Messages

2022-04-29 07:43:52
از « الیزابت تووا بایلی » اطلاعات چندانی در دست نیست جز آنکه با یک سگ و یک گربه در ایالت مین در انتهای شمال شرقی امریکا در مرز کانادا در خانه‌ای روستایی کنار جنگل زندگی می‌کند و به باغبانی و طبیعت علاقه‌مند است. ۳۴ ساله بود که در سفری به اروپا ابتلا به یک بیماری ناشناخته که هرگز از آن بهبود نیافت، زمینگیرش کرد. در یکی از بدترین سال‌های بیماری‌اش با یک حلزون جنگلی در تراریومی کنار تختش زندگی کرد که کمکش کرد زنده بماند و تأثیری ماندگار بر نگاهش به زندگی گذاشت.(یادداشت مترجم)
113 views04:43
Open / Comment
2022-04-29 07:07:47
در این بارانی که می‌بارد
کجا گذاشتی رفتی
حلزون؟

« کوبایاشی ایسا »


صدای غذاخوردن یک حلزون وحشی
الیزابت تووا بایلی
کاوه فیض‌اللهی
89 views04:07
Open / Comment
2022-04-14 08:13:47
در باره‌ی کتاب «بَبیت » :

از طرفی ببیتِ داستان ما در زندگی زناشویی‌اش هم دچار ملال و دلزدگی شده بود ، استقلال بیشتری از زندگی طلب می‌کرد . او بیزار شده بود از سلطه‌ی زندگی ، از سلطه‌ی جامعه ، از پذیرش کورکورانه‌ی قراردادهای اجتماعی و سنت‌ها . دلش آزادی می‌خواست! در این راه تلاش زیادی کرد اما موفق نشد ؛ چون توان رهایی از وابستگی‌ها و عادت‌هاش رو نداشت ؛ چون این نوع زندگی بخشی از وجودش شده بود ؛ چون انرژی و جوانیِ کافی نداشت برای مبارزه و برای رسیدن به آزادی ؛ چون می‌ترسید از حرف مردم، از بی اعتنایی دوستان ، از انزوا و از اینکه موقعیت و جایگاه اجتماعی‌اش را از دست بدهد...

و درنهایت بازگشت به آنی که بود ، آنی که همه می‌خواستند باشد !

پایان
89 viewsedited  05:13
Open / Comment
2022-04-14 08:09:20
در باره‌ی کتاب «بَبیت» :

کتاب با توجه به خط مشی نویسنده بر مبنای نظام سرمایه‌داری شکل گرفته بود و ببیت ، شخصیت اصلی کتاب - که دلال معاملات ملکی البته به قول خودش «کارشناس املاک » بود - چاره‌ای نداشت جز اطاعت از ثروتمندان و قرار گرفتن در چارچوب طبقه‌ی حاکم بر جامعه . او از این مسئله در عذاب بود ، تلاش زیادی کرد برای رهایی از قدرتی که از ثروت می‌آمد ، اما انگار نویسنده حمایت از اتحادیه‌های کارگری و سوسیالیسم را برنمی‌تابید و عزمش را جزم کرده بود برای داشتن کشوری لیبرال ، و این از منزوی کردن ببیت بخاطر همسو نبودن با اهداف نظام سرمایه‌داری پیدا بود!

ادامه دارد...
76 views05:09
Open / Comment
2022-04-14 08:01:51
در باره‌ی کتاب « بَبیت » :

« ببیت » یک کتاب معمولی بود، ‌معمولیِ خوب . نه ماجرای عجیب و غریبی داشت و نه سبک ادبی شگفت‌انگیزی ؛ ساده بود و روان.

جذابیت کتاب از بیان طنز آن می‌آمد ؛ و از برخی شباهت‌هایی که زندگیِ آن‌روزِ یک خانواده‌ی امریکایی با زندگیِ اکنونِ ما داشت ؛ و از ترجمه‌ی شیرین آقای منوچهر بدیعی که کششِ ماجرای کتاب را علاوه می‌کرد.

ادامه دارد...
72 viewsedited  05:01
Open / Comment
2022-04-13 06:41:27
توصیه‌های « بَبیت » به پسرش :

«....ببین ، تو را به خدا این حرف را برای مادرت بازگو نکن والا این چند تا دانه مویی را که روی سرم مانده است از بیخ می‌کند، ولی حقیقتش این است که من در تمام عمرم نتوانسته‌ام حتی یک بار کاری که دلم می‌خواسته بکنم! گمان نمی‌کنم به هیچ کاری موفق شده باشم الا اینکه خودم را با زندگی جور کرده‌ام. با خودم می‌گویم که از صدها فرسنگ راهی که می‌توانستم بروم فقط یک بند انگشت آن را رفته‌ام. شاید تو بتوانی جلوتر بروی. نمی‌دانم. اما وقتی می‌بینم که تو خودت می‌دانستی چه کاری می‌خواهی بکنی و آن را کرده‌ای دلم از خوشی غنج می‌زند. بعله، آدمهایی که توی آن اتاق هستند سعی می‌کنند به راهت بیاورند و رامت کنند. به آنها بگو بروید گورتان را گم کنید! من پشتیبانت خواهم بود. اگر دلت می‌خواهد برو دنبال همان کار توی کارخانه. از خانواده نترس. نه، از تمام مردم زنیط هم نباید بترسی. از خودت هم نباید بترسی. مثل من نباش که ترسیدم. جلو برو ، جان من ! جهان مال توست! » (ص۴۹۱)

ببیت
سینکلر لوییس
منوچهر بدیعی
68 viewsedited  03:41
Open / Comment
2022-03-20 17:35:58
نوروزتان فرخنده و خجسته باد.
140 views14:35
Open / Comment
2021-10-19 17:37:25
وقتی غذای خوبی می‌خوریم سنگین می‌شویم و دیگر روح و ذهنمان آزاد نیست، متوجه هستید؟ من احتیاج دارم که روح و ذهن‌ام آزاد باشد.(ص۱۱۰)


آقای پروست
خاطرات سلست آلباره به قلم ژرژ بلمون
ترجمۀ شهرزاد ماکویی، مینو حسینی
216 views14:37
Open / Comment
2021-10-04 08:47:18
...شاید اگر عادت نباشد، زندگی در چشم کسانی که هر ساعت در خطر مرگ‌اند - یعنی همۀ آدمیان - بس شیرین جلوه کند.(ص۳۶۳)


در جستجوی زمان از دست رفته
در سایه دوشیزگان شکوفا
مارسل پروست
مهدی سحابی
163 views05:47
Open / Comment
2021-10-01 14:30:42
...دوستیِ چیزها و آدمهای تازه بر تار و پود فراموشیِ چیزها و آدمهای گذشته بافته می‌شود....(ص۳۱۳)


در جستجوی زمان از دست رفته
در سایه دوشیزگان شکوفا
مارسل پروست
مهدی سحابی
161 views11:30
Open / Comment