چندی شکستهبسته صبوری کرد چندی بهگلنشسته و داغون شد کوهی ش | بیاض | عاطفه طیّه
چندی شکستهبسته صبوری کرد
چندی بهگلنشسته و داغون شد
کوهی شکست بر کمر موری
خود درنگر که جان و تنش چون شد
رویش که سنگ و سختتر از آن بود
کم گشت و لختهلخته دلش خون شد
چون شهر جنگدیدهٔ ویرانه
کارش زدسترفته و وارون شد
ناگه هزار واژهٔ چون انجیر
از غیب ریخت بر لبش افسون شد
برمایهاش به شیر سخن پرورد
نانونمکخور از کف گردون شد
آتش بر او چو حضرت ابراهیم
گل گشت و روی او همه گلگون شد
اندوه چون جنین ز تن مادر
با اشک و خون جدا شد و بیرون شد
خود زهر بود شهد و گلاب آمد
خود درد بود یکشبه افیون شد
(عاطفه طیه)
@atefeh_tayyeh