.....اما امروز سیاست خارجی آمریکا به نوعی به Business وصل است | دیپلماسی
.....اما امروز سیاست خارجی آمریکا به نوعی به Business وصل است و نزدیک به ۱۶ هزار گروه و جریان لابی از شرکتها، جریانهای سیاسی، دولتها، گروههای فشار و مؤسسات تحقیقاتی، در شکلدهی دستورکار و سیاستگذاری نقش ایفا میکنند و مشاور امنیت ملی و وزیر خارجه عمدتا به عناصری سازماندهنده و بوروکراتیک تبدیل شدهاند. هر دولتی که در آمریکا به قدرت میرسد، گروهی از کارآفرینهای سیاسی (Political entrepreneurs) را همراه خود میآورد و آنها این شبکه عظیم اثرگذاری را با دهها تلاقی و تناقض مدیریت میکنند. این ساختار جدید تصمیمسازی در آمریکا باعث میشود که کاخ سفید عمدتا هماهنگکننده باشد و نه شکلدهنده. کشورهایی که در آمریکا ظرفیت لابیگری ندارند، بر سیاست خارجی آمریکا هم نمیتوانند اثر بگذارند؛ چون شبکهها کار میکنند و نقش افراد توانا حتی مانند کیسینجر بسیار محدود میشود. یکبار زبیگنیو برژینسکی (Zbigniew Brzezinski) به این نویسنده گفت: که تصمیمگیری در سیاست خارجی آمریکا از طرف « #استراتژیستهای_پارهوقت» انجام میگیرد. چون شبکهها کار میکنند و نقش افراد توانا حتی مانند #کیسینجر بسیار محدود میشود. کیسینجر و برژینسکی جزء گروه اقلیت اروپاییتبار آمریکایی هستند که به تفکیک سیاست خارجی از Business و شرکتهای بزرگ تولیدکننده تسلیحات معتقدند و آن را صحنه مدیریت تضادها در منافع کلان ملی تلقی میکنند. به عبارتی، دولت باید به این گروهها خط بدهد و نه برعکس. این دو سیاستاندیش و سیاستورز از پیروان مکتب هانس مورگنتا (Hans Morgenthau) هستند که به توازن قدرت و همزیستی اعتقاد دارند.
برخلاف آنچه در ایران گفته میشود، کیسینجر بعد از ۱۹۷۷ که از سیاست کنار رفت، نقش کمرنگی در شکلدهی، اولویتیابی و اجرای سیاست خارجی آمریکا داشته است. او مخالف انزوای روسیه و تقابل با چین بوده؛ هرچند در داووس ۲۰۲۳ با توجه به فضای بهشدت ضد روسی و ضد چینی در آمریکا، از مواضع دیرینه خود در مخالفت با گسترش ناتو و تحدیدسازی چین قدری عقبنشینی کرد....