Get Mystery Box with random crypto!

‍روان‌پلیدِ هنجارستیز از طریق دستکاری و تقلیدِ خوی انسانی ما، | CINEMANIA | سینمانیا

‍روان‌پلیدِ هنجارستیز از طریق دستکاری و تقلیدِ خوی انسانی ما، می‌فریبدمان، [او] ما را به‌سوی توهم و هذیان می‌برد، و از طریق به‌صحنه‌بردنِ نمایشی از ژرف‌ترین نیاز ما به دانستنِ کیستی و چیستی‌امان، به طمع مرگ می‌اندازدمان. روان‌پلید، در برابر هر انگاشتی از بازنمایی، چیزی را نمایندگی نمی‌کند، چرا که اساساً چیزی پشت نقاب، چیزی برای بازنمایی و هیچ مجاورت و حضوری به‌جز جای خالی چشم [یک] حیوان، و ایفای نقشی که از آن کیفیت انسانیِ همزادپنداری کسر شده، موجود نیست، انگار که خودِ انسان زندگی‌اش را ربوده باشد. این نکته کلیدی است، روان‌‌پلیدی که همزادپنداری ندارد، پوسته‌ای بی‌روح است فاقد شور، قصدوغرض یا احساسِ همیاری - ناقوسی میان‌تهی و پوک که از ژرفنای جهنم و ناامیدی به صدا درمی‌آید. تنها کاری که او قادر است انجام دهد این است که احساسات ما را با خودجایگزین‌سازی استادانه تقلید نماید، نقشی که باید چنان ایفا شود که انگار [روان‌‌پلید] بر روی صحنه است. در تمام این مدت ذهن حسابگر و تیزهوش او مراقبه، مطالعه، و دستکاری می‌کند؛ بااین‌حال، [هم‌او] هرگز نمی‌تواند همچون ما میل بورزد و آرزو کند، چرا که فاقد جنبه‌ای است که انسان‌اش می‌سازد: قوه‌ی عشق. در عوض فقدان [حسِ] پشیمانی یا شرم، تکانشگری، خودبزرگ‌بینیِ وسواسی، دروغگویی بیمارگونه، طرزِ رفتار دستکاری‌شده، و خودکنترل‌گری ضعیف، او را به‌سمت اعمال جنسی بی‌قاعده و انحرافاتِ خشک و خشن و موذی‌گری ناانسانی سوق خواهد داد. او همان جوکرِ بتمن است، روان‌پلیدی که چون خود هیچ میل و خواستی ندارد‌، در امیال دیگران دست می‌برد. او همچون یک لوکیِ* پست‌مدرن، ژوئیسانس واقعیِ میل انسان را صحنه‌سازی و قلب می‌کند و در حالی‌که بر فراز پرتگاهی ایستاده، احساسات انسانی را به پوزخندی اندوه‌آور و دلگیر فرو می‌کاهد - پوزخندی که نمایشگر نیرویی مطلق و بی‌فاعل از بی‌تفاوتی‌ است، همان نیرویی که قادر است شما را با ضربتی برق‌آسا مثل یک مگس له کند یا مثل یک گوشت زنده و پرطراوت قطعه‌قطعه نماید تا بفهمید چرا [می‌توانید] چیزی را احساس کنید که او نمی‌تواند [احساس کند].

نیهیلیست‌های بزرگ شکسپیر را به یاد بیاورید؛ هملت، یاگو، مکبث؛ یا ادموندِ ظالم، پسر نامشروعِ گلوستر، که زنان، برادران ناتنی، خواهر و پدرش را تحت کنترل خودش در آورده بود. بااین‌وجود، چه کسی در عصر ماست که پاتریک بیتمن، شخصیت رمان روانی آمریکایی اثر برت ایستون الیس را فراموش کند؟ یک بانکدار موفق و ثروتمند، ویترین‌آرایی خوش سلیقه با دانش گسترده از موسیقی دهۀ ۸۰ میلادی و علاقه‌مند به طراحی داخلی - خلاصه یک صاحب‌نظر و البته مزدور و لاف‌زن. او پس از کشتن یکی از همکاران‌اش، کنترلِ تمایل شدیدش به خشونت را از دست می‌دهد و به‌سمت مرده‌خواهی، آدم‌خواری (با این توجیه که صرفِ کشتن یک زن میانسال ملال‌آور است!)، مثله‌کردن، و ارتکاب قتل‌های فجیع با استفاده از اره برقی و میخکوب می‌رود. فریبندگی، کناره‌گیری، و فقدان حس پشیمانی و ندامت، بیتمن را به آزاردهنده‌ترین مقلد روان‌پلیدی تبدیل می‌کند: یک قاتل جامعه‌رنجورِ حقیقی، فریبنده، دلربا، متقاعدکننده و جذاب. یک جا در رمانِ ایستون الیس، بیتمن درباره‌ی خودش می‌گوید:

«ایده‌ای کم‌وبیش انتزاعی از پاتریک بیتمن وجود دارد، اما هیچ منِ واقعی‌ای در کار نیست، هر چه هست یک موجودیت مجزاست، چیزی وهمی و گمراه‌کننده، بهرجهت من می‌توانم نگاه سردمزاج و بی‌شهوتم را پنهان کنم و شما می‌توانید دست من را بفشارید و سپس گوشتی که محکم بِه‌تان چسبیده و احاطه‌اتان کرده را حس کنید، و [همزمان] شاید حتی به این نکته پی ببرید که احتمالاً سبک زندگی ما قابل مقایسه است: من آنجا نیستم... آیا شرارت و نابکاری همان چیزی است که شما هستید؟ یا کاری است که شما انجام می‌دهید؟ درد من دائمی و شدید است و به دنیایی بهتر امید ندارم. در حقیقت خواهانِ تحمیلِ درد و رنجِ خودم به دیگرانم. نمی‌خواهم کسی قِسر در برود.»

* در افسانه‌های اسکاندیناوی لوکی خدای شرارت، دروغ، هرج‌ومرج، و آتش است. او برادر و دشمن اصلی ثور است.

قطعاتی از مقاله‌ی بیگانگان زیر پوست: قتل زنجیره‌ای و ناانسانیت عرفی ما، نوشتۀ دیوید رودِن
□ نقاشی:
A sadistic tooth-drawer using a cord to extract a tooth from an angonized patient. Pen drawing after J. Collier, 1773.

@CineManiaa | سینمانیا