وقتی رئیس دوستمان میشویم ... مدیریت آدمها خودش به اندازه کا | DonRezaei🦉🏴
وقتی رئیس دوستمان میشویم ...
مدیریت آدمها خودش به اندازه کافی سخت هست. وقتی مجبور میشوید پیچیدگیهای یک رابطه دوستی را مدیریت کنید، سختتر هم میشود. بهعنوان مدیر، وظیفه حرفهای شما این است که با او مثل بقیه رفتار کنید. مثلا در صورت لزوم از او انتقاد کنید، تصمیمات ناخوشایندی بگیرید که زندگیاش را تحتتاثیر قرار دهد یا حتی شاید یک روز مجبور شوید اخراجش کنید. حتی اگر مطمئنید که میتوانید همه این کارها را بیطرفانه انجام دهید، شاید بقیه اعضا اینطور فکر نکنند.
پس رابطهتان باید تغییر کند و هرچه صریحتر دربارهاش صحبت کنید، موضوع راحتتر پیش خواهد رفت. بهترین کار این است که سر حرف را با او باز کنید، مثلا: داشتم به این فکر میکردم که پس از مدیر شدنم، رابطهمان چه تغییراتی خواهد کرد. دوست ندارم بقیه فکر کنند که من اهل پارتیبازی هستم و دلم نمیخواهد هیچکدام از ما در موقعیت سختی قرار بگیریم. به نظر بهتر است مادامی که در این جایگاهها هستیم، کمی رابطه را کمرنگ کنیم، حد و مرزهای حرفهای تعیین کنیم.