Get Mystery Box with random crypto!

زندگی نامه نادر شاه افشار پسر شمشیر ، سردار نا آرام *قسم | ح- عبادیان

زندگی نامه نادر شاه افشار


پسر شمشیر ، سردار نا آرام


*قسمت سی و هشتم*


خبر کشته شدن محمد خان ترکمن به نادر آباد رسید ، هیچکس جرات نمی کرد این خبر را مستقیما به نادر بگوید زیرا نادر ، سرداران خود را با نام می شناخت و آنها را بسیار دوست داشت ولی از میان آنان ، به چند نفر منجمله محمد خان ترکمن دلبستگی شدیدی داشت زیرا او به گواهی خود نادر ، در جنگاوری و رشادت همانند او بود و همتائی نداشت ، در این میان سرداران نادر ، یکی از مشاوران کهنسال نادر را که احترام زیادی نزد وی داشت ، راضی کردند که این خبر ناگوار را بگوش نادر برساند ، پیرمرد کهنسال پس از صغری و کبری چیدن زیاد در نهایت خبر کشته شدن محمد خان را به گوش نادر رسانید


سرداران نادر که در بیرون از چادر بودند با فریادهای هراس انگیز نادر ، متوجه شدند مشاور پیر ، ماموریت خود را به نحو احسن به انجام رسانیده ولی به روی خود نیاوردند و سراسیمه بداخل چادر نادر ریختند ، نادر از عمق جان فریاد می کشید و می گفت ، این مردک (محمد شاه گورکانی) خیال می کند من شاه سلطان حسین هستم ، چنان انتقام خون محمد خان را از این بدبخت خواهم گرفت که شرح آن تا ابد در تاریخ پابرجا بماند


در جلسه ای که نادر با سرداران و مشاوران خود برگزار کرد همگان نادر را از حمله به هند برحذر داشتند ولی نادر زیر بار نمی رفت تا اینکه آنقدر اصرار کردند تا وی راضی شد نامه ای بدین مضمون برای محمد شاه گورکانی بفرستد


*در نتیجه بی انضباطی و بر خلاف رسم و آئین مردانگی و جوانمردی ، سفیر عزیز ما در پایتخت کشور شما کشته شد ، و به حیثیت و اعتبار ما لطمه شدیدی وارد آمد ، هنوز فرصت جبران باقی است ، برای اینکه از حمله اشرار به خاک ایران جلوگیری شود لازم است فوراً ، قسمتی از خاک هندوستان به ایران واگذار شود و مبلغ ده کرور تومان (هر کرور معادل پانصد هزار تومان نادری ، واحد قدیمی پول و جمعیت در ایران) بعنوان خسارت و خون بهای سفیر ما بدون هیچگونه بحث و گفتگو به نمایندگان کشور بزرگ و معظم ایران تسلیم گردد ، کلب آستان ولایت - نادر*


پیام نادر توسط پیکی تندرو به دهلی رسید و باعث خنده و تمسخر درباریان هند گردید ، محمد شاه گورکانی نظر مشاوران و صاحب منصبان و سرداران بی شمار خود را در این زمینه جویا شد ، همگی آنان متفق القول گفتند ، *صرفنظر از اینکه جمعیت و ارتش ما چندین و چند برابر ارتش ایران است علاوه بر آن ، هندوستان کشور پهناوری است و حتی بدون اینکه بخواهیم از نیروی نظامی قابل توجهی استفاده کنیم موانع طبیعی و کوههای سخت گذر هیمالیا و تنگه هراس انگیز خیبر و شاخه های گوناگون و بسیار پر آب و خروشان رودخانه های گَنگ و سِند ، دمار از روزگار هر متجاوزی را در می آوَرَد و حتی یک سرباز ایرانی از این ورطه های هولناک جان سالم بدر نخواهد برد ، پادشاه خاطرشان آسوده باشد ، چنان درسی به نادر می دهیم که تا پایان جهان ، در تاریخ ایران و هند زبانزد خاص و عام گردد* محمد شاه که از مشورت با مشاورانش قانع شده بود دستور داد این بار هم نامه نادر بدون پاسخ بماند و پیک نادر ، دست خالی نزد وی بازگشت


در بعضی از کتب تاریخی آمده دو تن از مقامات بزرگ دربار هند بنام سعادت خان و نظام الملک ، ایرانی بودند و بطور پنهانی با نادر در ارتباط بودند ، البته سعادت خان در کشاکش جنگ با سپاه ایران کشته شد


نادر دستور داد از شهرهای دور و نزدیک ، خواربار و علوفه و اسب و استر (قاطر) و شتر بخرند و به نادر آباد بفرستند و سپاهی به استعداد هفتاد و پنج هزار پیاده و چهل و پنج هزار سوار تدارک دید که در میان آنان ، هزار تن توپچی ، پنج هزار تن بُنه دار (مسئول تدارکات) ، دوهزار تن تیمارگر اسب ها و استرها و شترها ، دو هزار تن پزشک و پرستار و داروساز و شکسته بند ، هزار نفر خدمتکار و آشپز ، که همگی مرد بودند


علاوه بر این ، شصت هزار اسب و هزار و پانصد شتر و ده هزار استر (قاطر) را باید اضافه کنیم که تنها برای بارکشی بکار میرفت ، با نگاهی کوتاه پی می بریم چه عزم و اراده ای در وجود این مرد بزرگ موج می زد که بتواند نیروئی چنین گسترده و عظیم را ، با تجهیزات سبک و سنگین ، برای یک هدف معین ، سازماندهی و هدایت کند و این شگفتی هنگامی به اوج خود می رسد که با امکانات محدود آن زمان ، از راههای سخت گذر کوههای مرگ آفرین هیمالیا و *تنگه هراس انگیز خیبر* با آن همه جنگاور و مدافع تا بُن دندان مسلح هندی بگذراند و به دشت پهناور هندوستان برساند ، بیهوده نیست که *تمامی تاریخ نگاران ، نادر را ، یکی از دو تن نابغه نظامی جهان دانسته اند*