Get Mystery Box with random crypto!

زندگی نامه نادر شاه افشار پسر شمشیر ، سردار نا آرام *قسم | ح- عبادیان

زندگی نامه نادر شاه افشار


پسر شمشیر ، سردار نا آرام


*قسمت سی و هفتم*


نادر قبل از فتح کامل شهر قندهار ، یکی از سرداران خود بنام علیمراد خان را به هندوستان فرستاد ، یکی از ماموریت های علیمرادخان این بود که محمد شاه گورکانی را از تاجگذاری نادر مطلع سازد *(محمد شاه گورکانی از نوادگان تیمور لنگ و از قوم تاتار بود که دویست سال پس از چنگیز مغول ، به ایران حمله کرد و ویرانی و خرابی زیادی ببار آورد ، از کشته پشته ساخت و میلیونها نفر را کشت و و از سر مردم ، از زن و مرد و کودک در شهرهای مختلف ایران ، دهها و صدها مناره بلند ساخت ، و چشمهای زیادی را از حدقه بیرون آورد ، تیمور به گفته خودش ، هنگامی که جهش خون از رگ های بریده گردن قربانیان را می دید نشاط و لذت زائدالوصفی به وی دست می داد)*


دومین وظیفه علیمراد خان این بود که دولت هندوستان با افزایش مرزبانان ، مرزهای خود را تقویت نماید تا از عبور افغانها و دیگر سرکشان و اشرار ، بداخل مرزهای شرقی ایران جلوگیری و در صورت هر گونه شرارت آنها را دستگیر و تحویل دولت ایران نماید (در آن زمان پاکستان و بنگلادش و سریلانکا جزء خاک هندوستان بود که با دسیسه های کفتار پیر بین المللی یعنی انگلیس از هندوستان جدا شد و به اصطلاح مستقل شدند)


در خواست سوم علیمراد خان ، دستگیری و استرداد هشتصد نفر از سران لشگر اشرف افغان که پس از شکست اشرف از نادر ، به خاک هندوستان پناهنده شده بودند بود ، نادر به علیمراد خان دستور داده بود حداکثر ظرف چهل روز ، پاسخ نامه خود را از محمد شاه گورکانی دریافت و نزد وی در قندهار بازگردد


محمد شاه گورکانی بیش از چهل روز علیمراد خان را در دهلی معطل کرد و پاسخ نادر را به روزهای بعد موکول می کرد ، نادر سفیر دیگری بنام محمدعلی خان آغاسی را به دهلی فرستاد و بر درخواست خود پافشاری کرد


اطرافیان و مشاوران محمد شاه گورکانی به وی توصیه می کردند از دادن پاسخ به نادر تا تعیین تکلیف شهر قندهار به تعویق بیندازد (هنگامی که علیمراد خان و بدنبال وی محمدعلی خان آغاسی به هندوستان رفته بودند هنوز شهر قندهار به تصرف نادر در نیامده بود) ، معطلی نمایندگان نادر به مدت سه ماه به طول انجامید و هر دو نفر بدون اینکه پاسخی روشنی از دربار هند گرفته باشند به دژ قندهار که هنوز مقاومت می کرد به نزد نادر آمدند


نادر از علیمراد خان پیرامون اوضاع هند پرسید ، علیمراد خان گفت به نظر من تا زمانی که نتوانیم شهر قندهار را تصرف کنیم پاسخ روشنی هم دریافت نخواهیم کرد ، ضمنا ثروتی بیکران در دربار هند دیدم که همانند افسانه های هزار و یکشب بود ، در آنجا هر شب میهمانی های بسیار بزرگ برگزار می شود ، همه ظروف غذا خوری و آبخوری ها از طلای ناب (۲۴ عیار) ساخته شده ، در هر میهمانی صدها نفر با همسران خود که غرق در زیورها و جواهرات گرانبها هستند در میهمانی های شبانه شرکت دارند ، در درون باغ دو تندیس (مجسمه) به اندازه طبیعی دو فیل ساخته شده که تماما از زر (طلا) ناب است ، همه حاضرین منجمله خدمتکاران و کنیزان با گردنبند ها و کمربندهای زرین و روسری های سکه دوزی شده سرگرم کار و جشن و پایکوبی اند ، حتی سراسر ستونهای قصر محمد شاه ، با روکش های ضخیم زر ناب پوشیده شده ، بهای انگشتر هر کدام از میهمانان و رجال سیاسی کشور ، برابر با مالیات سالانه یک شهر بزرگ ایران است ، بیشتر مردم هند هم در نعمت و ثروت غوطه ور هستند و محصولات کشاورزی آنان چشمگیر است


چهره نادر را غباری از غم و اندوه فرا گرفت و با تاسف به علیمراد خان گفت ، ملت ما که یک ملت باهوش و پرکار و بافرهنگ است چرا باید بر اثر جنگ های پی در پی و نا امنی های ناشی از شورش های داخلی و سرکشان ریز و درشت ، در نهایت تنگدستی به سر بَرَد و در هند اینهمه ثروت نهفته باشد ، نادر علیمراد خان و همراهانش را مرخص کرد و دستور داد هیچکس به چادر وی (مستقر در شهر قندهار) نیاید ، در اینگونه موقعیت ها که نادر اطراف خود را خالی می کرد همگان می دانستند عادت نادر آن است که هنگامی که قصد دارد تصمیم مهمی بگیرد اینگونه رفتار می کند