2022-02-02 15:25:27
آغشتهام به بوی کسی، فکر میکنم
این بو چقدر مثل دو تا چشم آشناست
زل میزند به من، زنِ توی خیالهام
اسمم چه بود؟ گم شدهام؟ خانهام کجاست؟
در/ میزند به گوش من از تق تتق تتق
از خواب میپرَندهام و بال میزنم
از ترسِ ارتفاع به کابوس بعدیام
روی تشک میافتم و تبخال میزنم
یک خال روی لب که نه، یک نقطهی سیاه
که میشود از آن به درونش نفوذ کرد
هر شب، شبِ فضای مجازیِ چشمهاش
را با دو ماهِ کوچک جعلی بهروز کرد
اسمش چه بود؟ گم شده؟ این زن چه آشناست
ویروس نیست، صفر و یکم را بلد شده
از مرزهای بودن و نابودنِ تنم
از بس شبیه من شده، یک روز رد شده
رد میشدم بدون توجه به عابران
یکهو کسی صدایم زد… هیچ کس نبود…
در قصهها همیشه «یکی بود» و ناگهان
- لالا بخواب دختر بد!- هیچ کس نبود
اما چقدر بوی همین «هیچ» آشناست
تب داشتم، به داغیِ تو فکر کردم و
اسمت چه بود؟ گشتم و گشتم، نیافتم
و هی به هماتاقی تو فکر کردم و
آن چشمها… صدا زدیاش… تق تتق تتق…
پسورد را دوباره فراموش کردهام
لالا بخواب دخترِ دیوانه! پَر نزن!
ماهِ اتاق را «من» خاموش کردهام
فاطمه اختصاری
@fateme_ekhtesari
1.1K views12:25