Get Mystery Box with random crypto!

#شعر : با محمد باش با فقیران می‌نشست، از رنجشان آگاه بود هم ح | در آن نیامده ایّام

#شعر : با محمد باش

با فقیران می‌نشست، از رنجشان آگاه بود
هم حبیب خلق بود و هم حبیب‌الله بود

بر فراز ابر نه، در اهتزاز برج نه
فاصله تا خانه‌اش اندازهٔ یک آه بود

تاج زرّین، جامهٔ ابریشمین، هرگز نداشت
گرچه در چشم تمام کهکشان‌ها شاه بود

روشنی می‌داد و گرما خاک را، افلاک را
با یتیمان هم‌نشین، با قدسیان هم‌راه بود

می‌شد او را دید و از اندوه با او حرف زد
حیف اما فرصت اهل زمین کوتاه بود

در زمستان عدم، خورشید را آموزگار
در شبستان ستم الهام‌بخش ماه بود

در شب میلاد او، شد طاق کسری زیر و رو
در طلوع مقدمش، خاموش، آتشگاه بود

///
_داشت دشمن هم؟
_بله، با این همه خوبیش هم
در کمینش بی‌شمار آهرمن بدخواه بود

هیچکس با زشت‌ها کاری ندارد در جهان
یوسف از بسیاری زیبایی‌اش در چاه بود

هرکسی شد پاسبان لانهٔ گنجشک‌ها
زخم‌دار از خشم گرگ و حیلهٔ روباه بود

چشم بگشا و ببین، از بی‌خیالی‌های ما
شد توحّش‌گاه، خاکی که پرستش‌گاه بود

او محمّد بود، زیبا بود و یار بی‌کسان
او محمّد بود و خصم اهل کبر و جاه بود

با محمّد باش و بر خیل ستم‌کاران بتاز
این پیام دفترِ بالحقّ انزلناه بود

با محمد باش و از او خواه راه و چاه را
او محمد بود آری، او رسول‌الله بود

#حسن_صنوبری
@FihMaFih