گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست در هر نفست هم نفست هیچ کسی نیست آنقدر غریبی که در این شهر درندشت دنیای تو اندازه ی کنج قفسی نیست باید که هوایی به سرت داشته باشی در قلب زمستانی ات امّا هوسی نیست تلخ است که راضی شده باشی به دغل ها شیرین شده باشی و ببینی مگسی نیست تنهاییت آنقدر بزرگ است که پیشش خوشبختیت اندازه ی حجمِ عدسی نیست کبریت بکش روی خودت شاعر بدبخت! فریاد بزن ! داد بزن ! دادرسی نیست لعنت به تو که هر نفست مژده ی درداست گاهی نفسی هست٬ ولی هم نفسی نیست... 71 views06:26