🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

ضمیر ناخودآگاه

Logo of telegram channel lootimooti — ضمیر ناخودآگاه ض
Logo of telegram channel lootimooti — ضمیر ناخودآگاه
Channel address: @lootimooti
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 25
Description from channel

برای پیشنهاد و تبلیغات با آیدی زیر در ارتباط باشید @salizono لینک کانال https://t.me/joinchat/AAAAADx2rVvmoIVe863GGQ

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


The latest Messages

2021-02-25 10:39:23 @rweedam
154 views07:39
Open / Comment
2021-02-24 21:43:28 The account of the user that owns this channel has been inactive for the last 5 months. If it remains inactive in the next 28 days, that account will self-destruct and this channel will no longer have an owner.
18:43
Open / Comment
2019-01-07 01:44:44 هم نمی‌زنم، چه برسه به اینکه مسیر زندگیم عوض شه.»

حتما بخوانید:
۲۰ راه برای شاد زیستن
۶. اگر کسی با اسلحه تهدیدتان کند که از صبح تا شب، بیرون از خانه بمانید، کجا می‌روید و چه کار می‌کنید؟


مشکل خیلی از ما آدم‌ها این است که اَلَکی به خودمان قبولانده‌ایم که زندگیِ الآن‌مان هیچ عیبی ندارد. به زندگی روزمره‌ی‌مان طوری عادت کرده‌ایم که دیگر حواس‌مان به خیلی چیزها نیست. به همین کاناپه‌ی جلوی تلویزیون و چی‌توز پنیری قانع هستیم. هیچ اتفاق جدیدی در زندگی‌مان نمی‌افتد و دقیقا مشکل‌مان هم همین است.

اغلب مردم درک نمی‌کنند که علاقه‌ی شدید به هر کاری، زمانی حاصل می‌شود که عملی تجربه‌اش کنند و درگیرش شوند. اینها فکر می‌کنند از همان اولش باید حسابی دلباخته باشند و بعد شروع به کار کنند.

برای اینکه بفهمید به چه چیزی علاقه‌مند هستید، باید خودتان را داخل گود بیندازید و کلی آزمون‌وخطا داشته باشید. هیچ‌کس تا زمانی که واقعا کاری را تجربه نکند، نمی‌تواند بفهمد که دقیقا چه حسی در موردش دارد.

پس از خودتان بپرسید که اگر کسی اسلحه گذاشت روی سرتان و مجبورتان کرد که هر روز از خانه خارج شوید و فقط برای خواب به خانه بیایید، چطور روزتان را پُر می‌کنید؟ نه، اینکه بگویید می‌روم کافی‌شاپ لَم می‌‌دهم و در اینستاگرام‌ وِل می‌چرخم، قبول نیست. البته، شاید هم همین حالا این کار را می‌کنید. اما بیایید فرض کنیم که هیچ سایت، بازی کامپیوتری یا برنامه‌ی تلویزیونی سرگرم‌کننده‌‌ی بی‌فایده‌ای وجود ندارد. به این فکر کنید که هر روز باید از کله‌ی سحر تا بوق سگ، بیرون از خانه باشید. حالا در این شرایط، کجا می‌روید و چه کار می‌کنید؟

باشگاه ورزشی ثبت‌نام می‌کنید؟ عضو کتابخانه می‌شوید؟ مدرک تحصیلی‌تان را ارتقا می‌دهید؟ یک سیستم آبیاری جدید اختراع می‌کنید تا جان هزاران کودک روستایی را در مناطق فقیرنشین آفریقا نجات دهید؟ چتربازی یاد می‌گیرید؟ خلاصه اینکه با وقت‌تان چه کار می‌کنید؟

پس اگر تخیل‌تان تحریک شده است، قلم و کاغذ بردارید و شروع کنید به نوشتن تا دست‌تان بیاید که در این شرایط کجا خواهید رفت و چه کار خواهید کرد.

حتما بخوانید:
۷ نکته برای یافتن شغلی که برای آن ساخته شده‌اید
۷. اگر قرار باشد فقط یک سال دیگر زنده بمانید، چه کار می‌کنید و دل‌تان می‌خواهد که بعد از مرگ‌، چطور یادتان کنند؟


خیلی از ما دوست نداریم به مرگ فکر کنیم، چون حال‌مان گرفته می‌شود. اما فکر کردن به مرگ خودمان به طرز شگفت‌انگیزی مزیت‌های کاربردی زیادی دارد، مثلا اینکه وادار می‌شویم دقیقا به چیزهایی فکر کنیم که در زندگی‌مان باارزش یا برعکس، بی‌معنی هستند.

وقتی کالج می‌رفتم، عادت داشتم در محوطه قدم بزنم و از مردم بپرسم که «اگه قرار باشه فقط یه سال دیگه زنده بمونی، چی کار می‌کنی؟» خیلی‌ها جواب‌های مبهم و کسل‌کننده‌ای دادند. چند نفری هم این قدر عصبانی شدند که نزدیک بود به من تُف کنند. سوالم باعث شد مردم جور دیگری به زندگی‌شان نگاه کنند و اولویت‌های‌شان را هدفِ ارزیابی مجدد قرار دهند.

چه میراثی از خودتان باقی می‌گذارید؟ وقتی مردید، مردم چه ماجراهایی در موردتان تعریف خواهند کرد؟ در اعلامیه‌ی ترحیم‌تان چه خواهند نوشت؟ اصلا چیز قابل توجهی از خودتان باقی گذاشته‌اید که یادتان کنند؟ اگر نه، خودتان دل‌تان می‌خواهد در موردتان چه حرف‌هایی بزنند؟ از همین امروز چطور می‌توانید زندگی کنید تا وقتی مردید، همان چیزهایی را در مراسم ترحیم‌تان بگویند که خودتان می‌پسندید؟

اما اگر دل‌تان می‌خواهد که در مراسم ترحیم‌تان از شما یک بُت بسازند و چیزهایی در موردتان بگویند که همه بدجوری تحت تأثیر قرار بگیرند، سخت در اشتباه هستید.

آدم‌هایی که احساس می‌کنند راه گم کرده‌اند و هیچ هدفی در زندگی‌شان ندارند، دلیلش این است که نمی‌دانند چه چیزی در زندگی برای‌شان اهمیت دارد و به چه ارزش‌هایی پایبند هستند.

اگر ارزش‌های زندگی‌تان را نشناسید، به احتمال زیاد به ارزش‌های زندگی دیگران چنگ خواهید انداخت و با اولویت‌های آدم‌های دیگری غیر از خودتان زندگی خواهید کرد. این طرز رفتار در واقع بلیت یک‌طرفه به مقصد روابط ناسالم و بدبختی محض است.

آنچه خواندید توصیه‌های جناب منسون به آدم‌هایی است که هنوز هدف زندگی‌شان را پیدا نکرده‌اند. او معتقد است آدم‌هایی در پیدا کردن هدف زندگی‌شان موفق‌تر هستند که از خودشان فراتر بروند و بتوانند دنیا را بدون وجود خودشان تصور کنند. منسون همچنین یادآوری می‌کند که هدف زندگی فقط با فکر کردن خشک‌وخالی حاصل نمی‌شود، بلکه باید خودتان را به زحمت بیندازید و دست به عمل بزنید. امیدواریم با به کار گرفتن نکاتی که گفتیم، هدف زندگی‌تان را زودتر پیدا کنید و به موفقیت‌های بزرگ برسید
1.5K views22:44
Open / Comment
2019-01-07 01:44:43 ین است که دلم می‌خواهد با دیگران رقابت کنم، بیشتر از همه با خودم.

وقتی سعی کردم علاقه‌ی شدیدی را که به پیشرفت و رقابت با خودم داشتم، خرج کسب‌ و‌ کار اینترنتی و نویسندگی کنم، همه چیز خیلی رو به‌ راه‌تر شد.

من شیفته‌ی رقابت هستم، اما شاید علاقه‌مندی شما چیز دیگری باشد، مثلا سر و سامان دادن به کارها، غرق شدن در دنیای فانتزی، یاد دادن چیزی به کسی یا حل مشکلات فنی. برای اینکه علاقه‌مندی‌تان را پیدا کنید، لازم نیست فقط به کارهایی فکر کنید که حاضرید به خاطرشان تمام شب را بیدار بمانید. در عوض، ببینید پشت فعالیت‌هایی که جذب‌تان می‌کنند، کدام اصول شناختی نهفته است. با دانستن این اصول به راحتی می‌توانید هر جایی خرج‌شان کنید.

حتما بخوانید:
۱۲ راه برای بدست آوردن ثروت و موفقیت
۴. چطور می‌توانید خودتان را بیشتر خجالت‌زده کنید؟


قبل از اینکه در چیزی مهارت پیدا کنید و کار بزرگی انجام دهید، اول از همه باید خرابکاری کنید، آن هم بدون اینکه بدانید چه گَندی دارید می‌زنید. خُب، کاری ندارد، فقط کافی است مدام کاری کنید که به طریقی خجالت‌زده شوید. این در حالی است که خیلی‌ از مردم سعی می‌کنند خودشان را در این شرایط قرار ندهند، چون حال‌گیری است.

اما اگر از انجام اموری که شاید خجالت‌زده‌ی‌تان کنند بپرهیزید، محال است که روزی بتوانید کارهای بزرگ انجام دهید. بله، همه چیز به سطح آسیب‌پذیری‌تان برمی‌گردد. شاید همین حالا کاری باشد که دل‌تان می‌خواهد انجامش دهید یا به انجام دادنش فکر می‌کنید و رؤیا می‌بافید، اما انجامش نمی‌دهید. برای انجام ندادنش هم بدون شک دلایل خودتان را دارید و این دلایل را مدام پیشِ خودتان تکرار می‌کنید.

چه دلایلی دارید؟ همین حالا حاضرم شرط ببندم که اگر دلایل‌تان راجع به این است که دیگران در موردتان چه فکری می‌کنند، قطعا دارید بدجوری به خودتان ظلم می‌کنید. اما اگر دلایل‌تان چیزی شبیه به اینها است اشکالی ندارد، مثلا اینکه «نمی‌تونم کسب‌و‌کار خودم رو راه بندازم چون وقت گذروندن با بچه‌هام برام مهم‌تره» یا «پلی‌استیشن بازی کردن وقتم رو می‌گیره، نمی‌ذاره به اندازه‌ی کافی درسای سنتورم رو تمرین کنم، در صورتی که یاد گرفتن سنتور برام مهم‌تره.»

اما اگر دلایل دیگری دارید، مثلا اینکه «مامان بابام از این کار بدشون می‌یاد» یا «اگه این کار رو بکنم، دوستان مسخره‌م می‌کنن،» باید خدمت‌تان عرض کنم که با این بهانه‌تراشی‌ها در واقع دارید از انجام کاری که حقیقتا برای‌تان باارزش است، طفره می‌روید. ترسی که توی دل‌تان را خالی می‌کند حرف دوست و آشنا نیست، بلکه از اهمیت دادن به کاری که در فکرش هستید می‌ترسید.

کارهای بزرگ، ذات‌شان این است که منحصر به فرد و نامتعارف هستند. پس برای اینکه کارهای بزرگ انجام دهیم، باید طرز فکری را که عموم مردم قبولش دارند، کنار بزنیم و دقیقا همین خلاف جهت شنا کردن است که آدم‌ها را می‌ترساند.

از اینکه خجالت‌زده شوید فرار نکنید. اینکه احساس کنید خِنگ و بی‌دست و پا هستید، خودش بخشی از مسیر دستیابی به اهداف مهم و معنی‌دار است. هر وقت از تصمیمات مهم زندگی‌تان بیشتر به وحشت افتادید، بدانید که باید برای عملی‌ کردن خواسته‌ی‌تان بیشتر پافشاری کنید.

حتما بخوانید:
فیلم آموزشی : ۳ روش برای افزایش اعتماد به نفس
۵. چطور قرار است دنیا را نجات دهید؟


اگر به تازگی اخبار گوش نکرده‌اید، باید خدمت‌تان عرض‌ کنم که دنیا گرفتار چند مشکل است. اتفاقا منظورم از فقط «چند مشکل» این است که «همه چیز قاراشمیش است و فکر نکنم جان سالم به در ببریم.»

قبلا هم در این مورد صحبت کرده‌ام و تحقیقات علمی نیز گواه این مدعا هستند، اما برای اینکه شاد و سلامت زندگی کنیم، لازم است به ارزش‌هایی ایمان داشته باشیم که فراتر از لذت و رضایت فردی هستند.

پس روی یکی از همین چند تا گیر و گرفتاری‌ها دست بگذارید و سعی کنید دنیا را نجات دهید. خیلی موضوعات هست که می‌توانید از میان‌شان انتخاب کنید، مثلا نظام آموزشی، رشد اقتصادی، خشونت خانگی، مراقبت از سلامت روان یا فساد دولتی. امروز صبح مقاله‌ای درباره‌ی گسترش فساد اخلاقی در ایالات متحده خواندم و یک آن آرزو کردم که ای کاش کاری از دستم برمی‌آمد. خلاصه اینکه صبحانه‌ام خراب شد.

به دنبال مشکلی بگردید که برای‌تان اهمیت داشته باشد و بعد سعی کنید که به طریقی حلش کنید. البته که قرار نیست همه‌ی گرفتاری‌های دنیا را یک‌تنه حل کنید، اما می‌توانید سهمی در بهبود نابسامانی‌ها داشته باشید و تآثیری هرچند اندک بگذارید. همین که احساس کنید تأثیرگذار هستید، مهم‌ترین مؤلفه‌ای است که در نهایت، اسباب شادی و رضایت‌تان خواهد شد.

می‌دانم الآن دارید به چه فکر می‌کنید. حتما پیش خودتان می‌گویید: «ای بابا، من که نگفته، خودم می‌دونم توی چه دنیای خراب شده‌ای دارم زندگی می‌کنم، تازه خیلی هم قلبم به درد می‌یاد، اما مشکل اینه که فقط احساساتی می‌شم و دست به هیچ کاری
975 views22:44
Open / Comment
2019-01-07 01:44:43 طاقت‌فرسا.

۱. بدمزه ترین چیزی که می‌توانید بخورید چیست؟


خُب، این سوال را پرسیدم تا حقیقتی را با شما در میان بگذارم که هیچ‌کس حاضر نیست قبلِ شروع یک مسابقه‌ی سرنوشت‌ساز به بازیکنان تیمش بگوید:

همیشه شرایط بر وفق مراد نخواهد بود
شاید فکر کنید دارم بدبینانه نگاه می‌کنم و حتی پیش خودتان بگویید: «بی‌خیال بابا، نیمه‌ی پُر لیوان رو ببین.» اما خودم واقعا فکر می‌کنم چیزی که گفتم یک ایده‌ی نجات‌بخش است.

به هر کاری که دست بزنید خلاصه باید یک چیزی را در عوضش فدا کنید. هر کاری قیمتی دارد. هیچ کاری نیست که بی‌وقفه لذت‌بخش و امیددهنده پیش برود. پس در واقع باید از خودتان بپرسید که چه سختی‌ها و فداکاری‌هایی را حاضرید به جان بخرید. ما آدم‌ها وقتی می‌توانیم پای خواسته‌های‌مان بایستیم که بلد باشیم با گیر و گرفتاری‌هایش هم کنار بیاییم و در روزهای اجتناب‌ناپذیرِ بدبیاری، شانه خالی نکنیم.

اگر می‌خواهید در زمینه‌ی فناوری به یک کارآفرین برجسته تبدیل شوید، اما طاقت شکست را ندارید، پس هیچ‌وقت به آرزوی‌تان نخواهید رسید. اگر می‌خواهید به یک هنرمند حرفه‌ای تبدیل شوید، اما جنبه‌اش را ندارید که ببینید اثرتان صدها یا حتی هزاران بار با بداقبالی رو‌به‌رو می‌شود، پس حتما قبل از اینکه شروع کنید کارتان ساخته است. اگر می‌خواهید به یک وکیل کار‌کُشته تبدیل شوید، اما نمی‌توانید سختی ۸۰ ساعت کارِ هفتگی را تحمل کنید، پس بد به حال‌تان.

در مقابل چه تجربه‌های ناخوشایندی می‌توانید تاب بیاورید؟ آیا حاضرید تمام شب را بیدار بمانید و برنامه‌نویسی کنید؟ آیا حاضرید تا ۱۰ سال دیگر تشکیل خانواده ندهید؟ آیا حاضرید تمسخرهای دیگران را تا به ثمر نشستن کارتان تحمل کنید؟

پس حالا کدام را میل دارید؟ حال‌تان از اتفاقات بدمزه‌ای که در مسیر خواهید دید به هم نخورد، چون راه دیگری برای رسیدن به هدف نیست.

حتما بخوانید:
چطور شکست را به پیروزی تبدیل کنیم؟
۲. چه چیزی در زندگی الآن‌تان هست که کودک ۸ ساله‌ی درون‌تان را به گریه می‌اندازد؟


وقتی بچه بودم، عادت داشتم داستان بنویسم. ساعت‌ها تنهایی در اتاقم می‌نشستم و درباره‌ی خیلی چیزها مثلا موجودات فضایی، اَبَرقهرمان‌ها، جنگجویان بزرگ یا خانواده و دوستانم داستان می‌نوشتم. می‌نوشتم اما نه به خاطر اینکه کسی داستان‌هایم را بخواند یا والدین و معلم‌هایم را تحت تأثیر قرار دهم. نوشتن را فقط به خاطر لذتش دوست داشتم.

اما بزرگ‌تر که شدم، نویسندگی را بنا به دلایلی کنار گذاشتم و اصلا هم یادم نمی‌آید که چرا.

همه‌ی ما یک جورهایی در اینکه از علایق کودکی‌مان جدا بیفتیم، استعداد داریم. فشارهای اجتماعی و شغلی در اوایل جوانی، چنان شیره‌ی جان‌مان را می‌مکند که دیگر چیزی از علایق کودکی‌مان باقی نمی‌ماند. به ما یاد داده‌اند که تنها دلیل انجام هر کاری، فقط و فقط چیزی است که در عوضش به دست می‌آوریم.

حول و حوش ۲۵ سالگی بود که دوباره فهمیدم چقدر عاشق نویسندگی هستم. تازه موقعی که کسب‌و‌کار خودم را راه انداختم، یادم افتاد که چقدر از طراحی سایت‌های اینترنتی خوشم می‌آید، کاری که در اوایل نوجوانی فقط از روی تفریح انجامش می‌دادم.

حالا خنده‌دار این است که اگر کودک ۸ ساله‌ی درونم در ۲۰ سالگی از من می‌پرسید که «چرا دیگه هیچی نمی‌نویسی؟» و من جواب می‌دادم که «چون استعدادش رو ندارم» یا «چون هیچ‌کس نوشته‌هام رو نمی‌خونه» یا «چون نوشتن نون و آب نمی‌شه»، حتما پسربچه‌ی ۸ ساله‌ی درونم از مزخرفاتی که تحویلش داده بودم به گریه می‌افتاد.

حتما بخوانید:
چطور برای رسیدن به هدف با انگیزه بمانیم؟
۳. مشغول شدن به چه کاری باعث می‌شود که غذا خوردن یا حتی دستشویی رفتن، یادتان برود؟


گاهی وقت‌ها اینقدر مشغول می‌شویم که اصلا گذر زمان را نمی‌فهمیم و به خودمان می‌گوییم: «اَه، لعنتی، کِی شب شد!»

فرض کنید وقتی آیزاک نیوتن داشت روی قانون جاذبه کار می‌کرد، مادرش مدام سرش را داخل اتاق می‌انداخت و به آیزاک دلبندش یادآوری می‌کرد که یک چیزی داخل دهانش بگذارد، چون این‌قدر درگیر کارش بود که احتمالا یادش می‌رفت چیزی بخورد.

من هم وقتی پای بازی‌های کامپیوتری می‌نشستم، دقیقا همچین وضعیتی داشتم. بازی‌ کامپیوتری فعالیت به درد بخوری نیست و من سال‌ها درگیر اعتیاد به این بازی‌ها بودم. به جای کارهای مهم‌تری مثل درس خواندن برای امتحان، استحمام منظم یا معاشرت رو در رو با دیگران، مدام نشسته بودم و داشتم بازی می‌کردم.

وقتی از بازی‌های کامپیوتری دست کشیدم، فهمیدم که دلیل اعتیادم، علاقه‌ی شدید به بازی‌های کامپیوتری نبوده است (اگرچه از بازی‌های کامپیوتری خوشم می‌آید). در واقع از پیشرفت خوشم می‌آمد، اینکه در چیزی استعداد داشته باشم و سعی کنم ترقی کنم. خودِ بازی‌های کامپیوتری، مثلا گرافیک یا ماجرای بازی‌ها، خیلی خفن بودند، اما من بدون این چیزها هم می‌توانم زندگی کنم. چیزی که موفقیت و شادی زندگی‌ام را تامین می‌کند، ا
861 views22:44
Open / Comment
2019-01-07 01:44:43 سوال عجیب برای یافتن هدف زندگی‌

توسط صدف دژآلود آخرین به‌روزرسانی شهریور ۹۷ زمان مطالعه: ۱۲ دقیقه
عادات موفقیت
۷۳
اشتراک‌گذاری
خیلی از آدم‌ها بدون اینکه هدف مشخصی داشته باشند، فقط عمر می‌گذرانند و وقت و انرژی‌شان را به باد فنا می‌دهند. عده‌ای از سرگردان‌های بی‌هدف شاید تا ۵۰ سالگی هم نفهمند که چه عمر درازی را به پوچی هدر داده‌اند. اما عده‌ی دیگری هم هستند که چون هدف زندگی‌شان را پیدا نمی‌کنند، حسابی آشفته و بدحال هستند و از اینکه زندگی بی‌هدف‌شان، هیچ مفهوم خوشایندی ندارد، به شدت خسته شده‌اند. در ادامه، مارک مَنسون (Mark Manson)، نویسنده و مشاور توسعه‌ی فردی، با اشاره به ۷ سوال عجیبی که برای یافتن هدف زندگی‌تان باید از خود بپرسید، راه چاره را نشان‌تان خواهد داد.


حتما بخوانید:
تمرکز روی هدف با ۱۰ قدمی که شما را به خواسته‌هایتان می‌رساند
روزی برادرم، زمانی که فقط ۱۸ سال داشت، یکهو مثل جن وسط اتاق پذیرایی ظاهر شد و با غرور به من و مادرمان اعلام کرد که می‌خواهد سناتور شود. در آن لحظه، من داشتم با کاسه‌ی بِرِشتوکم حال می‌کردم، اما گویا مادرم همچین چیزی در جوابش گفت: «چرا که نه قوربونت برم.»

تا ۱۵ سال، تمام تصمیمات زندگی برادرم معطوف شده بود به تحقق همین یک هدف. در انتخاب اینکه در چه رشته‌ای درس بخواند، کجا زندگی کند، با چه آدم‌هایی رفت‌و‌آمد داشته باشد و حتی تعطیلات و آخر هفته‌هایش را چطور بگذراند، فقط و فقط به سناتور شدن فکر می‌کرد.

حالا، بعد از نیم‌عمر زندگی کاری، برادرم رئیس یکی از احزاب سیاسی شهرش و نیز جوان‌ترین قاضی ایالت است. تا چند سال دیگر هم قصد دارد خودش را برای بار اول کاندید انتخابات کند.

اما خواهشا منظورم را اشتباه برداشت نکنید. برادرم یک استثنا است. این اتفاق به ندرت می‌افتد.

اغلب‌ ما بعد از اینکه درس‌مان تمام می‌شود، می‌رویم سر کار و پول درمی‌آوردیم، اما باز هم نمی‌دانیم که از زندگی‌مان چه می‌خواهیم. خودم بین ۱۸ تا ۲۵ سالگی، مدام داشتم از این شاخه به آن شاخه می‌پریدم. حتی بعد از اینکه کسب‌وکاری دست‌ و پا کردم، تازه در ۲۸ سالگی بود که فهمیدم از زندگی چه می‌خواهم.

به احتمال خیلی زیاد، شما هم مثل من هستید نه مثل برادرم، و اصلا نمی‌دانید که از زندگی چه می‌خواهید. این چالشی است که تقریبا همه‌ی ما در بزرگسالی دچارش می‌شویم. «قراره با زندگیم چی کار کنم؟» «به چی علاقه دارم؟» «توی چی استعداد دارم؟» گاهی وقت‌ها، آدم‌های ۴۰ یا حتی ۵۰ ساله‌ به من ایمیل می‌زنند و گِله می‌کنند که هنوز نمی‌دانند از زندگی‌ چه می‌خواهند.

بخشی از این مشکل به خودِ مفهوم «هدف زندگی» برمی‌گردد. این مفهوم برای خیلی از ما یعنی اینکه هر کدام‌مان برای هدف والایی زاده شده‌ایم و ماموریت کیهانی‌مان این است که به دنبال هدف نوشته شده در طالع‌مان بگردیم. این دقیقا همان طرز فکری است که توجیه می‌کند مثلا فلان سنگ، خاصیت ماوراءالطبیعه دارد یا مثلا عدد شانس‌تان ۳۴ است، اما فقط در روزهای پنج‌شنبه یا زمانی که ماه، قرص کامل باشد.

بگذارید حقیقت را برای‌تان روشن کنم. ما برای مدت نامعلومی قرار است روی این کره‌ی خاکی زندگی کنیم. در طول این مدت، کارهای زیادی انجام می‌دهیم که بعضی‌هاشان باارزش و بعضی دیگر بی‌ارزش هستند. کارهای باارزش به زندگی‌مان معنی و شادی می‌بخشند و کارهای بی‌ارزش، اساسا فقط وقت‌کُشی هستند.

پس وقتی مردم از خودشان سوال می‌کنند که «با زندگیم چی کار باید بکنم؟» یا «هدف زندگیم چیه؟»، در واقع منظورشان این است که «وقت باارزشم رو چطوری می‌تونم پُر کنم؟»
خیلی بهتر است که همین سوال آخر را از خودمان بپرسیم، چون مدیریتش راحت‌تر است و مثل سوال «هدف زندگیم چیه؟» مزخرف نیست. دلیلی ندارد صبح تا شب با ظرف پفک در دست، روی کاناپه وِلو شوید و مدام در فکر اهمیت کیهانی زندگی‌تان باشید. در عوض، تنبلی را کنار بگذارید و سعی کنید بفهمید چه کارهایی به نظرتان باارزش هستند.

یکی از پرتکرارترین سوالاتی که مردم به من ایمیل می‌زنند، این است که باید با زندگی‌شان چه کار کنند و اصلا هدف زندگی‌شان چیست. امکان ندارد که جواب این سوالات، پیشِ من باشد. من شاید تهِ ته‌‌اش همین‌قدر بدانم که مثلا فلان آدم از گپ زدن پای تلفن یا راه انداختن بساط کباب خوشش می‌آید. من هیچ سرنخ به درد بخوری ندارم. اصلا در جایگاهی نیستم که به دیگران بگویم درست و غلطِ زندگی‌شان چیست یا اینکه چه هدفی باید داشته باشند.

خلاصه بعد از مدتی تحقیق، چند تا سوال طراحی کردم که فکر می‌کنم کمک‌تان کنند امور باارزش و بی‌ارزش زندگی‌تان را از هم تفکیک کنید و بتوانید بالاخره به زندگی‌تان معنی بیشتری ببخشید. این سوالات به هیچ‌وجه سوالاتی عصا قورت داده‌ نیستند، بلکه بیشتر به شوخی شباهت دارند. خلاصه اینکه سوالاتم شاید خنده‌دار به نظر برسند، چون پیدا کردن هدف زندگی، اقدامی است که باید جالب و سرگرم‌کننده باشد و نه سخت و
746 views22:44
Open / Comment
2019-01-07 01:43:16 عایت اعتدال: تا حد بی‌حالی نخورید و بیش از حد ننوشید.
سکوت: فقط در صورتی که نفع دیگران یا خودتان در میان باشد، حرف بزنید؛ مکالمات بی‌ارزش نداشته باشید.
نظم: هر چیزی جای خودش را داشته باشد، هر کاری وقت خودش را داشته باشد.
دقت: در کاری که باید انجام دهید، دقت داشته باشید.
صرفه‌جویی: فقط در صورتی که برای خودتان یا دیگران مفید است هزینه کنید، یعنی چیزی را هدر ندهید.
تلاش: وقتتان را تلف نکنید؛ همیشه مشغول کاری مفید باشید و کارهای غیرضروری را حذف کنید.
صداقت: کسی را گول نزنید؛ صادقانه فکر کنید و حرف بزنید.
عدالت: به کسی آسیب نرسانید و وظایفتان را درست انجام دهید.
میانه‌روی: در هیچ کاری زیاده‌روی نکنید.
تمیزی: تمیز نبودن بدن، لباس یا محل کار و زندگیتان را تحمل نکنید.
آرامش: برای موضوعات کوچک و اجتناب‌ناپذیر آشفته و پریشان نشوید.
نجابت: به خاطر حفظ سلامتی و حُسن شهرتتان، مراقب روابط خود باشید.
فروتنی: سقراط را الگویتان قرار دهید.
۵. از قوه‌ی تخیل‌تان استفاده کنید تا اطمینان خاطر بیشتری نسبت به آینده داشته باشید


این تکنیک برای اضافه کردن یک عادت جدید به زندگی روزمره‌تان عالی است. اینکه خودتان و زندگیتان را بعد از ایجاد آن عادت خوب تجسم کنید، به شما انگیزه و انرژی می‌دهد و اطمینان خاطر باعث می‌شود ناخودآگاه در مورد عادت جدید طرز فکر درستی داشته باشد. در کل این راه‌حل به شما کمک می‌کند خودتان را دارای عادات و رفتارهای خوب تصور کنید، به اثر آنها اطمینان داشته باشید و آسان‌تر به سمت‌شان بروید.

۶. از خانواده و دوستان کمک بگیرید
بگذارید همه بدانند که سعی دارید چه چیزی را به دست‌ آورید. در این صورت اگر دستشان را برای خوردن چیپس و یا رساندن شما با ماشین رد کنید، شما را درک می‌کنند. وقتی خانواده بداند که می‌خواهید عادات خوب را جایگزین عادت‌های بدتان کنید، حتما خیلی خوشحال می‌شوند و علاوه بر اینکه شما را وسوسه نمی‌کنند، روحیه و انرژی هم به شما خواهند داد. یادتان باشد همه برای رسیدن به هدف احتیاج به کمک و پشتبانی دارند.

۷. با روش‌های سالم به خودتان جایزه بدهید


یکی از دلایلی که خیلی از عادت‌های بد را دوست داریم این است که به ما حس خوبی می‌دهند، حتی اگر این حس موقتی باشد. حس خوب یعنی وقتی که نگرانیم، ناراحتیم یا به هر دلیل حالمان خوب نیست؛ چیزی باعث آرامش و تسکین‌مان شود. مثلا ممکن است موقع پرخوری یا سیگار کشیدن حس خیلی خوبی داشته باشید، اما بعد از آن دو برابر حس بد را تجربه خواهید کرد. یعنی وقتی که در حال انجام آنها هستید احساس آرامش و بی‌خیالی می‌کنید، اما بعدش عذاب وجدان می‌گیرید و به خودتان قول می‌دهید خیلی زود از این کار دست بکشید. پس برای این‌که دوباره وسوسه نشوید و به عادات بد برنگردید، وقتی دارید خوب پیش می‌روید به خودتان جایزه بدهید. کتاب، فیلم، بلیط کنسرت یا یک وسیله الکترونیکی یا ورزشی جدید به خودتان هدیه بدهید. اگر هم اوضاع مالی‌تان در حال حاضر مناسب نیست، به دوستی که خیلی وقت است ندیده‌اید سر بزنید، از یک نمایشگاه دیدن کنید یا یک قهوه خودتان را مهمان کنید
624 views22:43
Open / Comment
2019-01-07 01:43:15 چطور عادت‌های بد را با عادت‌های خوب جایگزین کنیم؟

توسط مریم ناصری آخرین به‌روزرسانی شهریور ۹۷ زمان مطالعه: ۶ دقیقه
عادات موفقیت
۴
اشتراک‌گذاری
احتمالا همه موافقیم که ترک کردن عادت موجب مرض است، اما آیا به این هم فکر کرده‌ایم که کسب عادت‌های خوب به چه تلاش زیادی احتیاج دارد؟ شاید فکر کنید صرفا کافی است عادتی را انتخاب کنید تا خودش به بخشی از زندگی روزمره‌ی شما تبدیل شود، اما حقیقت چیز دیگری است!


مشکل این است که ما با کارهایی که هر روز به همان شکل انجام می‌دهیم احساس راحتی می‌کنیم و معمولا آنقدر به برنامه‌ی روزمره می‌چسبیم که دیگر برای انجام کارهایمان به فکر کردن نیازی نداریم و لازم نیست خیلی خودمان را اذیت کنیم. پس چرا باید تغییر کنیم؟

باید قبول کنیم که همه‌ی عادت‌های ما خوب و سالم نیستند، اگر هر روز که از سر کار برمی‌گردید به جای کمی ورزش و پیاده‌روی، سیگار می‌کشید یا وقتی جلوی تلویزیون می‌نشینید به جای خوردن میوه و سبزیجات، هله هوله و چیپس و پفک نوش جان می‌کنید یا به بهانه‌ی استرس پرخوری می‌کنید یا عصبانیتتان را سر بقیه خالی می‌کنید؛ بهتر است تا به دردسری جدی نیفتاده‌اید و به سلامتتان آسیب جبران‌ناپذیری نزده‌اید، چاره‌ای بیندیشید.

اما از کجا شروع کنیم؟ در ادامه با ما همراه باشید.


۱. عادت‌هایتان را بشناسید
همان‌طورکه قبلا گفته شد، بیشتر اوقات خودمان نمی‌دانیم که چه عادت‌هایی داریم، چه این عادات خوب باشند چه بد باشند. پس اولین کاری که باید بکنیم شناسایی عادت‌هایمان است. مثلا اگر با بالا رفتن از چند پله یا چند قدم راه رفتن به سرفه یا نفس نفس می‌افتید، به احتمال زیاد پای یک عادت بد، مثل سیگار کشیدن یا کم‌تحرکی در میان است یا اینکه یک عادت خوب، مثل ورزش کردن را کم دارید. اگر به مشکل مالی برخورده‌اید، به این معنی است که احتمالا کمی ولخرجی می‌کنید، یا عادت خوب بودجه‌بندی و پایبند بودن به آن را ندارید. پس وقت آن است که نگاه دقیق‌تری به عادات روزمره‌مان بیندازیم.

۲. تصمیم‌ بگیرید و به خودتان قول بدهید


می‌دانم که فقط گفتنش آسان است! تا حالا چند بار به خودمان گفته‌ایم «از شنبه‌ی دیگه ورزش می‌کنم، یا سالم‌تر غذا می‌خورم»، یا «بالاخره یه روزی براش وقت پیدا می‌کنم»؟ اما متاسفانه به تعویق انداختن، تغییر عادات را سخت‌تر می‌کند. به‌خصوص وقتی پای سلامتی‌تان در میان است، هرچه دیرتر وارد عمل شوید، آسیب بیشتری به خودتان می‌رسانید و شرایط را سخت‌تر می‌کنید. گرفتن یک تصمیم قاطع و پایبند بودن به آن، مثل چرخ‌های ماشین برای رفتن به سمت عادت‌های خوب هستند. پس اگر پنچر هستید سریع‌تر به فکر تعویض لاستیک‌تان باشید.

۳. محرک‌ها و موانع را کشف کنید


اگر محرک‌ها و موانعتان را نشناسید، یا برای موانع غیرمترقبه آماده نباشید، مستقیم به سمت شکست می‌روید. برای همه‌ی ما لحظاتی پیش می‌آید که اوضاع بر وفق مراد نیست و برای خلاص شدن از ناامیدی و سرخوردگی به کمک نیاز داریم. اما الکل، مواد مخدر، پرخوری یا مصرف بیش از حد دارو ما را به جایی نمی‌رساند. اگر اتفاق ناخوشایندی در محل کار می‌افتد، یا در راه برگشت به خانه، ترافیک زیاد اعصابتان را خورد می‌کند باید یک راه سالم برای دست و پنجه نرم کردن با این داستان‌های تکراری پیدا کنید. همه ما روزهای بد داریم، اما پناه بردن به عادت‌های بد دردی را دوا نمی‌کند و نباید بگذاریم بی‌حوصلگی، عصبانیت یا اضطراب، محرک عادت‌های بد ما باشند. در عوض با چیزهای خوب خودتان را آرام کنید. به یک دوست خوب تلفن کنید، قدم بزنید، ورزش کنید، یک فیلم خوب ببینید و… .

۴. برنامه‌ریزی کنید
بنجامین فرانکلین یک برنامه‌ی عالی را برای شکست دادن عادت‌های بد و جایگزین کردن آنها با عادات خوب اجرا کرد. او ۱۳ عادتی زا که حس می‌کرد در زندگی‌اش مهم هستند، لیست ‌کرد و بعد شروع کرد به کار کردن روی آن‌ها. در یک دوره‌ی ۱۳ هفته‌ای، هر هفته روی یکی از عادت‌ها تمرکز می‌کرد و هفته‌ی بعد می‌رفت سراغ عادت بعدی. در نهایت بعد از ۱۳ هفته برمی‌گشت و از نو شروع می‌کرد، یعنی در هر سال چهار بار این روند را اجرا می‌کرد.

در طول این فرآیند، موفقیت‌هایی را که در مورد این عادات به دست می‌آورد، توی دفترچه‌ی یادداشتش می‌نوشت و هر وقت یکی از آنها را زیر پا می‌گذاشت، در یک نمودار با ۱۳ سطر برای هر عادت، علامتی می‌گذاشت. ترتیب این عادت‌ها هم بر اساس اهمیت بود و اینکه داشتن کدام‌ یک برای به دست‌آوردن باقی عادات ضروری بود. مثلا اولین مورد رعایت اعتدال در خوردن و نوشیدن بود، چون این عادت برای درست فکر کردن ضروری است و همیشه باید رعایت شود.

این برنامه می‌‌تواند برای هر کسی که می‌خواهد عادات خوبی داشته باشد مفید واقع شود، یا حداقل به شما ایده بدهد که برنامه‌ی خودتان را بریزیدـ فقط یادتان باشد که باید سفت و سخت به برنامه بچسبید. شاید بد نباشد نگاهی هم به لیست فرانکلین بیندازید:

ر
549 views22:43
Open / Comment