Get Mystery Box with random crypto!

💓قصه عاشقانه ما💓

Logo of telegram channel love_stoorry — 💓قصه عاشقانه ما💓 ق
Logo of telegram channel love_stoorry — 💓قصه عاشقانه ما💓
Channel address: @love_stoorry
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 9
Description from channel

داستان های عاشقانتون رو برای ما بفرستید👇👇👇
@lovestorry_bot

Ratings & Reviews

1.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

2

1 stars

1


The latest Messages 2

2018-05-23 19:48:36
کجای راه را اشتباه رفته بودم؟
کدام پیچ را رد کردم؟
که اینچنین در پیچ و تاب زندگی گم شده ام...
#صفورا
@love_stoorry
355 viewsملوچک, 16:48
Open / Comment
2018-05-08 19:27:53 ده سال بعد...
من يک زن سي ساله ام...

هرروز عصر چشم به راه تو
در آن کافه تاريک مي نشينم...

ده سال بعد...
شوقم را گم ميکنم ميان ميزهاي کناري...
و خودم را هرروز فال مي گيرم در يک فنجان خالي...

ده سال بعد ...
هرروز قد ميکشي در من...

من بي فروغ...به ياد چشمانت...

تنها پوزخندي از آدم ها مي شود سهمم...

ده سال بعدِ بعد از تو،باز هم هوا سرد است...

باز هم هر شب پنهاني، بوسه هايم را مي بخشم به عکسهايت...

ده سال بعد هم وقتي برايت شعر مي خوانم...
روزهايم همش بارانيست...

و تو هميشه لبخندِ تلخ، روي اين صندلي خالي...

ده سال بعد...

تو از کنارم نرم مي روي با يک بيگانه...
آه که ده سال مي شود رفته اي از اين خانه...

و ده سال مي شود که طاقت آوردي دوريم را مردومردانه...

ده سال مي شود که رفته اي و من...
با يک بله و چند امضاء...

مي بخشم اين تن را...

شايد بزايم بچه اي را از اين بيگانه...

شايد شراب تلخ بوسه هايش را گم کنم در اين خانه...

شايد خودم را برايش بيارايم...
لباس سرخي که دوست داشتي را براي او بپوشانم...

ده سال بعد...

ده سال بعد هردوي ما تو آغوش يکي خوابيم...

من نيمه شب مي شوم بيدار درگير حس تنهايي...

ده سال بعد...
ده سال است که رفته اي و نميميرم...

اگر کسي پرسيد خوشبختي...به او چه گويم؟!!
بگويم از اين خوشبختي بي رحم دلگيرم؟!!...

نه...تکليف تنهاييم را همين جا روشن کن...
من از اگرها و شايدها بيزارم...

اين کافه و آدمهايش ارزاني دلسوخته ها...

من ده سال بعد را، بدون تو نمي خواهم...

@love_stoorry
335 viewsملوچک, 16:27
Open / Comment
2018-04-11 11:19:54 روبه روي آينه مي ايستم...
خودم را نگاه ميکنم که چگونه دلش را شکسته اند..!
دست ميکشم روي گونه هايش و آرام در آغوشم ميگيرم‌اش...
به چشم هايش خيره ميشوم؛
برايم ميگويد:
از انزواي درونش...
برايم ميگويد:
از سيليِ محکمِ روزگار بر صورتش ...
برايم ميگويد:
از بي رحمي هاي مردم در حقش...
برايم ميگويد:
از هزاران هزار دردِ ديگرش و من‌ آرام اشک ميريزم...
دست هايش را ميگيرم و زمزمه ميکنم که خودم جان نگران نباش ،،
تو من را داري و من تو را...
حتي اگر همه ي مردمِ دنيا به ما پشت کنند و رهايمان کنند،
ما هيچوقت هم را تنها نميگذاريم و کنارِ هم ميمانيم...!
با هم حصارِ تنهايي را ميشکنيم و از زندانِ نامردي ها فرار ميکنيم...
تو غصه نخور، من کنارت ميمانم...!
@love_stoorry
325 viewsملوچک, 08:19
Open / Comment
2018-04-09 19:41:19 امروز يه آدمى رو ديدم فقط سرشو گذاشته بود رو شيشه خط واحد
ساكتِ ساكت
تو خودش بود
بريده از هر كس و ناكس
با اينكه كلّى آدم كنارش بودن، ولى بدتر از هميشه به نظر ميرسيد.
بود و نبودش، براى كسى فرق نميكرد.
فقط ميخواست زودتر به مقصد برسه.
هر چى زودتر به آخرِ زندگى برسه.
كارى به ادامه ى زندگيش نداشت.
اون آدم خيلى آشنا بود.
كسى كه هر ١٨ سالِ عمرم رو باهام بوده...
اون آدم، "من" بودم..!

#طاها_رحيميان

@love_stoorry
308 viewsملوچک, 16:41
Open / Comment
2018-02-12 16:02:50 هیچوقت یادم نمیره
ده - یازده سالم که بود تو بازی با بچه های فامیل پام گیر کرد به پای یکیشون و افتادم... ساق پای راستم خورد به لبه ی آجر و زخم شد... بدجور زخم شد... خیلی درد کشیدم...خیلی طول کشید تا کم کم جای اون زخم یکم بهتر شد و کمتر اذیتم کرد...
اون روزا فقط یه دوست صمیمی داشتم... دوستی که مثل خانوادم بود... دوستی که بهش اعتماد داشتم...
تو مدرسه فقط اون می دونست ساق پای راستم زخم شده...اون تنها کسی بود که جای زخمم رو بلد بود...
چند روز بعد از این اتفاق با دوستم بحثمون شد...یادم نمیاد سر چی...یادم نمیاد کی مقصر بود... فقط یادمه زنگ ورزش بود و داشتیم فوتبال بازی می کردیم...وسط فوتبال وقتی داشتم شوت می زدم با کف پا اومد ساق پای راستم رو زد...کاری به توپ نداشت... اومد که زخمم رو بزنه... زخمم دوباره تازه شد! دوباره درد و درد و درد... چند روز بعدش دوباره با هم رفیق شدیم...ولی دیگه هیچوقت نذاشتم بفهمه دردم چیه...زخمم کجاست...
از این اتفاق سال ها می گذره ولی هروقت کسی رو می بینم که درد داره، زخم داره، بهش میگم
هیچوقت هیچوقت هیچوقت نذار کسی بفهمه جای زخمت کجاست... نذار بفهمه چی نابودت می کنه...شاید یه روز زخم شد رو زخمت ! زخمت رو...دردت رو واسه خودت نگه دار...
میگم مراقب اونایی که جای زخمت رو بلدن باش...اونا می تونن با یه حرف... با یه کنایه... با یه خاطره کاری کنن که دوباره زخمت سر باز کنه... دوباره تو می مونی و درد و درد و درد ..! :)

#حسین_حائریان
@love_stoorry
416 viewsملوچک, 13:02
Open / Comment
2018-02-06 12:40:31
کوری که میان عده ای کَر باشد
حال دل پر درد مرا می فهمد...
@love_stoorry
398 viewsملوچک, edited  09:40
Open / Comment
2017-09-03 13:44:41 خدايا در کدامين قبله صدايت کنم؟؟
فريادهايم را ميشنوي؟؟
کجاي اين اسمان خووابيدي؟؟بلندشو...
بنده هايت قلبم را تکه تکه کردند...
درنقاشيم تنهاييم را پنهان ميکنم...
در دلم دلتنگي ام را...
در سکوتم حرف هاي ناگفته ام را...
در لبخندم غصه هايم را
دل من چه خردسال است
ساده مينگرد
ساده ميپوشد
ساده ميخندد
دل من يک خواب ميخواهد از ان خوابهاي هميشگيي...
@love_stoorry
748 viewsملوچک(•_• ), 10:44
Open / Comment
2017-09-03 12:54:06 کاش کسی حالمان را بپرسد و با اطمینانِ تمام بگوییم :«خوب نیستیم» بگوییم سالهاست که حالِ خراب، مهمان دلمان شده و ما هی داریم خودمان را به آن راه می زنیم..
کوچه ی علی چپ پر شده از من و امثال من، که از حالِ خوب؛ فقط "ادایش" را درآورده اند.. کاش با اطمینان بگوییم خوب نیستیم و "تمام بشود"!

#زیور_شیبانی
@love_stoorry
739 viewsملوچک(•_• ), 09:54
Open / Comment
2017-09-02 11:27:03 خسته ام از مصلحت های اجباری
از تظاهر های توخالی
از قربان صدقه رفتن های مفت
از
از..
خسته ام
از این بریدن و دوختن هایِ روزگار
لباسِ صبوریم بدجور تنگ شده
خسته ام خسته!

#عادل_دانتیسم
@love_stoorry
614 viewsملوچک(•_• ), 08:27
Open / Comment
2017-08-19 13:47:25
چ خوبن ایناااا

@love_stoorry
681 viewsملوچک(•_• ), edited  10:47
Open / Comment