Get Mystery Box with random crypto!

مَگهِ میشهِ مآ بَد ...؟!

Logo of telegram channel magemishe_mabadbashim — مَگهِ میشهِ مآ بَد ...؟! م
Logo of telegram channel magemishe_mabadbashim — مَگهِ میشهِ مآ بَد ...؟!
Channel address: @magemishe_mabadbashim
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 1
Description from channel

کانال رمان در حال تایپ:مگه میشه ما بد باشیم ...
به قلم(گروهی):بی نظیر هانی باران آیه
ژانر:عاشقانه❤😍کل کلی😎طنز😂غمگین😭هیجانی😱
❌کپی حرام و ممنوع می باشد .❌
✔️روز های قرار دادن پارت شنبه تا چهارشنبه روزی ۲پارت ✔️
کاربران عضو انجمن 4u
@Roman4u

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

2

2 stars

0

1 stars

1


The latest Messages 2

2016-10-14 14:36:40 پارت اول آهو تو اتاقم داشتم اماده میشدم که صدای بچه ها بلند شد _آهوووو بدو دیگه چقدر لفتش میدی +خیلی خوب بابا اومدم کیفم رو از رو تختم ورداشتم و از پله ها اومدم پایین قیافه بچه ها دیدنی بود پقی زدم زیر خنده عین گوجه سرخ شده بودن با لحنی ک…
521 views11:36
Open / Comment
2016-10-13 13:31:53 پارت "هشتاد و شش"درحال تایپ...
شنبه
520 views10:31
Open / Comment
2016-10-08 23:51:54 هشتاد و پنج
رزا
خالی شده بودم احساس سبک بودن میکردم ، مثل آدمی که سال هاست یه بغض رو تو سینت حبس کنی که حتی تو خلوتت هم نتونی رها کنی . ولی من تونستم این بغض کهنه رو داخل بغل کسی که تازه تونستم بفهمم که چقدر دوستش دارم و نمیتونستم لحظه ای دوری شو تحمل کنم آزاد کردم ....
امروز خوب بود درسته که صبح تلخی داشتیم ولی بعدش خوب شد ما 6 نفر تونستیم خودمون رو از غم ها دور کنیم حتی اگر ظاهرمون اینجوری نشون می داد ...
**سه روز بعد**
از پله برقی های فرودگاه اومدیم پایین حس خوبی داشتم تازه معنی امنیت رو فهمیدم الان داخل کشورم بودم کشوری که از کوچیکی داخلش بزرگ شده بودم . و تا الان برای یه لحظه بودن داخلش تمام تلاشم رو میکنم .
نفس عمیقی کشیدم تهران با همون دود و آلودگیش بازم لذت خاص خودش رو داشت ...
یقین داشتم بقیه هم مثل من بودن دلشون تنگ شده بود اینو میشد از لبخند هایی که روی لباشون بود و اشک هایی که داخل چشماشون جمع شده بود رو راحت فهمید .
از شرکت 2 ماشین فرستاده بودن لحظه ی خداحافظی شد چه لحظه بدیه ،این لحظه ی خداحافظی
امیرسام_خب خانوم ها بهتره هممون بریم خونه خودمون و یه چند روزی استراحت کنیم که دوباره کار هارو از اول ادامه بدیم .
دریا _بله کاملا درسته شاید ماهم رفتیم پیش خانوادمون این چند روز که برای استراحته .
موافق بودم با حرف دریا دلم برای مامانم و بابام یذره شده بود .سری به نشونه تایید تکون دادم آهو هم موافقیت خودشو اعلام کرد و پسرا هم از این موضوع استقبال کردن ...
آرشاوین _ خب دیگ خسته ایم بریم استراحت کنیم . شما هم سر پا نمونین ، خدانگهدار مراقب خودتون باشین .
امیرسام _ خداحافظ . کاری داشتین زنگ بزنین
آدرین هم خداحافظی کرد ماهم باهاشون خداحافظی کردیم و دست دادیم
راننده چمدون های سنگینمون رو گذاشت داخل ماشین و بعد اتمام کار راننده ماهم سوار شدیم
پیش به سوی خونه ای که یک ماه نبودیم داخلش و ندیدیمش.
532 views20:51
Open / Comment
2016-10-08 00:21:30 جووووووونز
450 views21:21
Open / Comment
2016-10-08 00:20:18 دهنم سرویس شد از بس پخش کردم
447 views21:20
Open / Comment
2016-10-08 00:19:46 دستم درد نکنه
441 views21:19
Open / Comment
2016-10-05 18:39:53 پارت اول آهو تو اتاقم داشتم اماده میشدم که صدای بچه ها بلند شد _آهوووو بدو دیگه چقدر لفتش میدی +خیلی خوب بابا اومدم کیفم رو از رو تختم ورداشتم و از پله ها اومدم پایین قیافه بچه ها دیدنی بود پقی زدم زیر خنده عین گوجه سرخ شده بودن با لحنی ک…
495 views15:39
Open / Comment
2016-10-05 17:42:20 به دلیل حجم زیاد درس ها
باید ببخشید
ساعت ۱۱ یا ۱۲ شب پست میذاریم
جایی نرید

اکثر محصل بودید و درک میکنید
481 viewsedited  14:42
Open / Comment