2023-04-22 11:24:07
خوشتر آن باشد که سرِّ دلبران / گفتهآید در حدیث دیگران
شیرینی شعر، وقتی است که پا را از زبان بیرون مینهد. شعری که همه شیرینیاش را از زیورهای کلامی میگیرد و با بال بیان و بدیع پرواز میکند و بر شاخه دلها مینشیند. شاید دل شما هم پر از قند و عسل شود، هنگامی که بانویی یا بزرگواری خارج از حوزه زبانی فارسی، از سعدی شیرین سخن و حافظ نکتهسنج و اندیشمند و مولانای شوریدهجان یا والامقامی دیگر، با شگفتی و شوریدگی تمجید و ستایش میکند و دُرّی از دریای دری را شایسته نشاندن بر افسر جان و دل مینماید. سر بلند میداریم و بر خود میبالیم از داشتن هنرورانی از سرزمین خرد و فضیلت و دانایی.
اینها هم به کنار، میدانیم که شعر وقتی از سرای نخستینش (زبان نخستین) بخواهد به زبان دوم برگرداندهشود، بیشتر آنچه که خود را با آن آراسته، در زبان نخست جا مینهد و کمی احساس و بیشتر معنا را با خود برمیدارد و غریبانه به زبان دوم درمیآید. اکنون اگر در شهر جدید خود، شناسایی برای او پیدا شود و دلی را به جنبش دربیاورد، خیلی هنر کردهاست اما اگر جانها بیاشوبد و دلها برانگیزد، باید بر جان و روان و هنر شاعرش، قافلههای درود و سپاس را روانه کرد که چنین ناز شستی از خود نشان دادهاست.
به عنوان نمونه بسامد زیبای صدای ش را در بیت زیر، چگونه میتوان به زبان دوم برگرداند؟
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی/ غنیمت است چنین شب که دوستان بینی (سعدی)
یا بسامد خ را در این بیت حافظ:
خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد/ که تا ز خالِ تو خاکم شود عَبیرآمیز
کدام برگرداننده میتواند بسامد این آوای خیالانگیز خوابناک را به زبان دوم برگرداند؟
آیا شما مترجمی را میشناسید که بتواند بیت زیر را طوری به زبان دیگر ترجمه کند که خواننده آن زبان، بداند حافظ نازنین در پاره نخست بیت زیر از واژهها و واجهایی بهره برده که در واژه نخست(چشمم) دو بار لبها به هم میخورند، به نشانه دو بار به هم زدن چشمها و با واژههای بعدی، عاشق و حیرتزده، چشمهایش باز است و به نشانه آن، دو لبش به هم نمیآیند و در پاره دوم این بیت، واژههایی آوردهمیشود که لبها به حالت بوسههای پیدرپی به خود میگیرند تا جدا از معنای زیبای بیت، حال دیداری لبها، یادآور بوسه باشد. آیا من و شما هم در زبان فارسی با یاری استادان بزرگ ادب و شعر به چنین هنرنماییهای شگرف، پی نبردیم؟ مترجمان چیرهدست هم توان نشان دادن چنین جواهرنشانیها را در برگرداندن شاهکارهای ادبی پارسی ندارند.
نمونههایی از این دست کم نیستند و برای گفتن آنها، سخن به دراز میکشد.
در قلمرو فکری هم همه مفاهیم شعری با توجه به تفاوتهای فرهنگی، تاریخی، دینی و جغرافیایی، همانگونه در زبان مهمان، دریافت نمیشوند که در زبان میزبان دانستهمیشدند.
همه اینها را گفتم تا بگویم، سهم کمی از احساس و زیبایی و معنا و گوشنوازی شعر، با ترجمه به زبان دوم هجرت میکند و اگر گاهی تحسین و ستایش ناهمزبانی فرهیخته را از شعری پارسی شنیدیم، جا دارد که بر شعر و شاعر پارسی، درود فرستیم و شعرش را بر سر نهیم و سخنش را بر دل که این مسافر راه درازی را آمده چرا که، بس نکته غیرِ حُسن بِباید که شعری، مقبولِ طبعِ مردم صاحب نظر شود حسنها میماند و شعر بیحسن، به جلوه درمیآید و باز دل از دلبران میبرد. دلبریِ بیحسن، کاری است کارستان. حافظ دل از گوته میبرد که خود دلبرانه دلرباست و سعدی چشم لامارتین را به خود جلب میکند و مولانا هم نیکلسون و آنه ماری شیمل را عمری به خود سرگرم مینماید چنان که فیتز جرالد نمیتواند جلو شیفتگیاش را به خیام بگیرد.
این دلبران دریاچشم زرموی سیمتن، از فسونکاریهایی که ذرهای از آنها را در آغاز به عرض رساندم، آگاه نبودند و یا در صورت آگاه شدن، شاید به اندازه پارسیان به وجد نمیآمدند و بخشی از معنای شعر، آنان را شیفته شاعران ما کرده.
کوتاه سخن آن که اگر شعر پارسی و شاعر پارسی زبان در زبان و فرهنگ دیگری دیده میشود و بر صدر مینشیند، جای آن است که شادی و افتخار در دل پارسیزبانان موج زند چرا این شاخه گل زیبا در فرهنگ و تاریخ ایران زیبای طناز بالیده است و این گلستان میتواند مشام آدمیان زیادی را تر و معطر کند.
@golchine
@ramonaamanat
41 views08:24