🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد دلشوره ی ما بود دل آرام جهان | سبزترازشعر

رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشوره ی ما بود دل آرام جهان شد

در اول آسایش ما سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد

زخمی به گِل کهنه ی ما کاشت خداوند
اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد

آنگاه همان زخم همان کوره ی کوچک
شد قله یک آه مسیر فوران شد

با ما که نمک گیر غزل بود چنین شد
با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد

ما حسرت دلتنگی و تنهای عشقیم
یعقوب پسر دید زلیخا جوان شد

جان را به تمنای لبش بردم و نگرفت
گفتم بستان بوسه بده گفت گران شد

یک عمر به سودای لبش سوختم و آه
روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد

یک حافظ کهنه دو سه تا عطر گل سر
رفت و همه ی دلخوشیم یک چمدان شد

با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت
مصداق همان وای به حال دگران شد

#حامد_عسگری
@sabztarazsher