Get Mystery Box with random crypto!

سبزترازشعر

Logo of telegram channel sabztarazsher — سبزترازشعر س
Logo of telegram channel sabztarazsher — سبزترازشعر
Channel address: @sabztarazsher
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 1.01K
Description from channel

شعر خوب بخوانیم :)
Instagram: sabztar.azsher
نظر، انتقاد، پیشنهاد
https://t.me/BChatBot?start=sc-138309-wimNzSr

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


The latest Messages

2022-04-21 23:03:14 به هر دل بستنم عمری پشیمانی بدهکارم
نباید دل به هرکس بست اما دوستت دارم

پر از شور و شعف با سر به سویت میدوم چون رود
تو دریا باش تا خود را به آغوش تو بسپارم

دل آزار است یا دلخواه، ماییم و همین یک دل
ببر یا بازگردان من به هر صورت زیان کارم

ملامت می‌کنندم دوستان در عشق و حق دارند
تو بیزار از منی اما مگر من دست بردارم

تو خواب روزهای روشن خود را ببین ای دوست
شبت خوش گرچه امشب نیز من تا صبح بیدارم

#فاضل_نظری
@sabztarazsher
351 views20:03
Open / Comment
2022-01-14 11:13:33 درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت!

سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت!

در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت!

بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !

من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت!‍

با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت!

در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !

میخواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...!!!

#محمد_سلمانی
@sabztarazsher
138 views08:13
Open / Comment
2022-01-10 07:57:26 بُشری اِذِ السّلامةُ حَلَّت بِذی سَلَم
للهِ حمدُ مُعتَرِفٍ غایةَ النِّعَم

آن خوش خبر کجاست که این فتح مژده داد
تا جان فشانمش چو زر و سیم در قدم

از بازگشت شاه در این طرفه منزل است
آهنگ خصم او به سراپردهٔ عدم

پیمان شکن هرآینه گردد شکسته حال
انَّ العُهودَ عِندَ مَلیکِ النُّهی ذِمَم

می‌جست از سحاب امل رحمتی ولی
جز دیده‌اش معاینه بیرون نداد نم

در نیل غم فتاد سپهرش به طنز گفت
الآنَ قَد نَدِمتَ و ما یَنفَعُ النَّدَم

ساقی چو یار مه رخ و از اهل راز بود
حافظ بخورد باده و شیخ و فقیه هم

 
#حافظ
@sabztarazsher
62 views04:57
Open / Comment
2022-01-07 00:23:45 دلم گرفته چنان ابرهای پاییزی
بخوان برای من امشب ترانه ای، چیزی...

چقدر فاصله افتاده بین بودنمان
من این ورِ میز، امّا تو آن ورِ میزی...

تو از حوالیِ «مرداد» خسته آمده ای
تو یادگارِ چهل غربتِ غم انگیزی

درونِ حسّ خودت آنچنان فرو رفتی
گمان کنم که بدلکارِ نقش چنگیزی!

کلاه گرچه سرت نیست، شالِ «سبز»ت را-
بگو کجای شبِ تیره ام می آویزی؟!

«زن»ی و از همه مردانِ شهر «مرد»تری!
گذشته است گلویت هم از دمِ تیزی

بیا مُرادِ دلم باش بعد ازین-اصلاً
که گفته است که مرد است شمسِ تبریزی؟!

تو عاشقانه ترین رود سرزمین منی
که هیچ وقت به دریای من نمی ریزی!

که هیچ وقت...که هرگز...که تا ابد...ول کن!
بخوان دوباره برایم ترانه ای، چیزی...


#امید_صباغ_نو
@sabztarazsher
134 views21:23
Open / Comment
2022-01-04 07:55:15 تو را
در پیرهنم می جویم
در خونم
در آتش باغ هایم
که درختانش قلم
مه و بارانش کاغذند.

تو را
در صبحانه موسیقی می جویم
وقتی که به نت های چکیدن آب در لیوانت خیره است
در لرزش طیاره ها
وقتی به نام تو برخورد می کنند.

و تو را نمی یابم
مگر هنگامی که در آینه ها خیره ام
در گردبادی تیره از حنجره ها، سربازان، حاکمان
و سکوت دستش را باز می کند
تا آبی بنوشم که تو تقدیسش کرده یی.


#شمس_لنگرودی
@sabztarazsher
28 viewsedited  04:55
Open / Comment
2021-12-28 18:59:08 رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا

رستم از این بیت و غزل ای شه و سلطان ازل
مفتعلن مفتعلن مفتعلن کشت مرا

قافیه و مغلطه را گو همه سیلاب ببر
پوست بود پوست بود درخور مغز شعرا

ای خمشی مغز منی پرده آن نغز منی
کمتر فضل خمشی کش نبود خوف و رجا

بر ده ویران نبود عشر زمین کوچ و قلان
مست و خرابم مطلب در سخنم نقد و خطا

تا که خرابم نکند کی دهد آن گنج به من
تا که به سیلم ندهد کی کشدم بحر عطا

مرد سخن را چه خبر از خمشی همچو شکر
خشک چه داند چه بود ترلللا ترلللا

آینه‌ام آینه‌ام مرد مقالات نه‌ام
دیده شود حال من ار چشم شود گوش شما

دست فشانم چو شجر چرخ زنان همچو قمر
چرخ من از رنگ زمین پاکتر از چرخ سما

عارف گوینده بگو تا که دعای تو کنم
چونک خوش و مست شوم هر سحری وقت دعا

دلق من و خرقه من از تو دریغی نبود
و آنک ز سلطان رسدم نیم مرا نیم تو را

از کف سلطان رسدم ساغر و سغراق قدم
چشمه خورشید بود جرعه او را چو گدا

من خمشم خسته گلو عارف گوینده بگو
زانک تو داود دمی من چو کهم رفته ز جا

 
#مولانا
@sabztarazsher
83 views15:59
Open / Comment
2021-12-26 18:16:11 رفت و غزلم چشم به راهش نگران شد
دلشوره ی ما بود دل آرام جهان شد

در اول آسایش ما سقف فرو ریخت
هنگام ثمر دادن مان بود خزان شد

زخمی به گِل کهنه ی ما کاشت خداوند
اینجا که رسیدیم همان زخم دهان شد

آنگاه همان زخم همان کوره ی کوچک
شد قله یک آه مسیر فوران شد

با ما که نمک گیر غزل بود چنین شد
با خلق ندانیم چه ها کرد و چنان شد

ما حسرت دلتنگی و تنهای عشقیم
یعقوب پسر دید زلیخا جوان شد

جان را به تمنای لبش بردم و نگرفت
گفتم بستان بوسه بده گفت گران شد

یک عمر به سودای لبش سوختم و آه
روزی که لب آورد ببوسم رمضان شد

یک حافظ کهنه دو سه تا عطر گل سر
رفت و همه ی دلخوشیم یک چمدان شد

با هر که نوشتیم چه ها کرد به ما گفت
مصداق همان وای به حال دگران شد

#حامد_عسگری
@sabztarazsher
122 viewsedited  15:16
Open / Comment
2021-07-23 22:43:31 بیشه بی‌صاحب‌تر از پیش است و جای شیرها
گربه جولان می‌دهد در جنگل و خنزیرها

جانشین ببرهایند و خدایی می‌کند
خرمگس در آسمان و زخم این شمشیرها

کاری و کاری‌تر از کاری و حالم بدتر از
حال و روز مادرم ایران و با زنجیرها

دل به آزادی نبند!! ای کاش دامن می‌گرفت
خون ناحق جوان و خرمن این پیرها

دود می‌شد مثل عمر من که سر پیچیده‌ام
از مدیحت‌خوانی این همچنان جن‌گیرها

که طلا را خاک می‌سازند و در پیغمبری
معجز معکوس دارند و شراب و شیرها

از دم عیسایی اینان هلاهل می‌شود
تا من و کام من از تأثیر این اکسیرها

تلخ باشد تلخ، چون کام زمان از دیدنِ
سازوکار موهن این با جهان درگیرها

#علی_اکبر_یاغی_تبار
@sabztarazsher
490 views19:43
Open / Comment
2021-07-20 17:38:26 به هر طرف که بچرخیم در مسیر٬ غم است
شناسنامه‌ی این مردمِ فقیر غم است

غم ابتدای جهان است؛ مادر و پدر است
خدا اگرچه بزرگ است؛ غم بزرگ‌تر است!

به لطفِ طالع‌مان دزدها پلیس شدند!
مبارزانِ کتک‌خورده کاسه‌‌لیس شدند!

کسی نمانده... به پیر و جوان امید مبند
به این قبیله‌ی بی‌قهرمان امید مبند

اگرچه دوست نشد؛ خصم عام و خاص که هست
علی اگرچه نداریم؛ عمرعاص که هست!

کمک کنید! که لطف خدیو ما را کشت!
که مهربانیِ اکوانِ دیو ما را کشت!

تلف شدیم و نگفتند حقّ کیست وطن
یتیم‌خانه‌ی آتش گرفته‌ای‌ست وطن

پر است از کمِ ما سفره‌های خالی ما
حریفِ گریه‌ی ما نیست خشکسالیِ ما

به جانیان برسانید: جان اضافی نیست
که هشت سال جوان داده‌ایم... کافی نیست؟

بدون بال پریدند و بی‌هوا رفتند
به ماردوش بگویید: مغزها رفتند!

بخوان صدای مرا... شعر نیست؛ دین من است
«تبار خونیِ گل‌های» سرزمین من است

شغال و گرگ به دامان جنگل آمده‌اند
به دستبوسیِ سلطان جنگل آمده‌اند!

بترس و کینه‌ی این قوم را زیاد مکن
به هرزه‌گوییِ روباه اعتماد مکن

بر آن شدند که کارِ تو‌ را تمام کنند
از آن بترس که خرگوش‌ها قیام کنند!

به ساکنین شب از صبحِ روسپید مگو
به مادرانِ پسر داده از امید مگو

بزن به سینه که با این سرود گریه کنیم
به سوگواریِ اروند رود گریه کنیم

برای گربه‌ی بالای دار روضه بخوان
برای این وطنِ داغدار روضه بخوان

بزن به سینه که این گور٬ خانه‌ی غم ماست
عزا بگیر که آبانِ ما مُحرّم ماست!

به آفتاب عرق کرده‌ی تموز قسم
به تشنه‌کامیِ این خلقِ تیره‌روز قسم

به جورِ باد... به گلبرگ‌های چیده‌ی‌ ما
به خاک سرخ... به گل‌های سربریده‌ی ما

به سوگ مادرها بر جنازه‌ی پسران
به اشک کوهستان روی نعش کولبران

«که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند...»


#حامد_ابراهیم‌پور
@sabztarazsher
621 views14:38
Open / Comment
2021-07-19 14:58:04 صدای العطش می آید از لب های خوزستان
هلا ای نخل های تیر و ترکش خورده ی بی جان

طبرخون می زند آتش به نیزار طبرزد، آه
گلوله می خورد بر بال قمری های نخلستان

دریغا چارده قرن است بر ما شمر می تازد
صدای العطش می آید از سرتاسر ایران

نمی خواند به گوش هورهای نی به دامن سِسک
بیاح و شَمسَک و حِمری و اردک ها به گِل غلتان

هویزه، شوش و خرمشهر و اندیمشک و اندیکا
به سوگ ایذه و اهواز و سوسنگرد و آبادان

پدر جان و برادر جان و خواهرجانِ جان بر لب
بشوید کاش گرد از چهره های مادران، باران

#حسین_محمدی_فرد
#خوزستان
#تشنگی
#کربلا
@sabztarazsher
901 views11:58
Open / Comment