Get Mystery Box with random crypto!

. #مارتین_هایدگر، فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی، در کتاب «هستی | استاد دکتر شفیعی کدکنی

.
#مارتین_هایدگر، فیلسوف اگزیستانسیالیست آلمانی، در کتاب «هستی و زمان» می‌گوید که یکی از دلایل مهم پنهان‌بودنٍ هستی، آشکاربودگیٍ شدید آن است.

بازتاب این گزارۀ فلسفی را در ابیاتی از شعر « سه نهانٍ ازلی» اثر دکتر شفیعی کدکنی بوضوح می‌بینیم:

چیست خدا و هنر و زندگی؟
پرده‌ای از آن سوی دانندگی

روزی اگر زین سه یکی شد عیان
آن دگران محو شوند از میان

لیک چو هستی و چو دیدار نور
این سه نهان‌اند، ز فرط ظهور ...

(هزارۀ دوم آهوی کوهی، ۳۹۸)

البته با توجه به مشرب فکری و ذوقی استاد شفیعی و استغراق‌شان در متون قدیم، می‌توان شعر یاد شده را متأثر از آرا و اندیشه‌های کلامی- عرفانی نیز دانست:

یا مَن اٍختفی لٍفرط نوره
الظاهر الباطن فی ظهوره

دکتر شفیعی در سرودۀ زیبای دیگری با عنوان« چرخ چاه؛ سیزیف ایرانی» نیز نگاهی دارد هم به اسطوره و جبر تاریخ و هم به نگرش اگزیستانسیالیستی آلبر کامو:

آویخته به زمزمۀ چرخ و ریسمان
از ژرفٍ چاه، سطل به بالاست در سفر

تا می‌رسد به روشنیٍ روز و آفتاب
وارونه می‌شود به بُنٍ چاهٍ سرد و تر

تاریخٍ سطل، تجربه‌ای تلخ و تیره است:

تا آستان روشنیٍ روز آمدن
پیمودن آن مسافت دشوار، با امید
وانگه دوباره در دلٍ ظلمت رها شدن
(همان: ۳۷)

سیزیف (sysyphus) قهرمانی در اساطیر یونانی است که به دلیل سرکشی‌ها، فریب‌کاری‌ها و تجاوزاتش به حریم زئوس و ... محکوم می‌شود به مجازاتی سخت و توان‌فرسا در چرخه‌ای ابدی: تخته‌سنگی سترگ را تا قلۀ کوه به بالا براند. اما هر بار در آستانهٔ قله، تخته سنگ به زیر می‌غلتید و باز، فردا روز از نو و روزی از نو ...

«کامو اسطورۀ سیزیف را نمایشگر سرنوشت دردناک بشر می‌داند، اما آگاهی به حتمیت شکست را مقدمۀ پیروزی و حتی خوشبختی او می‌شمارد.» (سارتر، ادبیات چیست؟: ۳۳)

و نیز معتقد است که چون سیزیف از صخره، نیرومندتر و از سرنوشت خود بالاتر است، باید او را خوشبخت انگاشت.

البته در شعر دکتر شفیعی، وضعیت سطل و چرخ چاه، رمزی است از تلاش و تکاپوی ناکام و نافرجام ایران و ایرانی در جست و جوی رهایی و آزادی در طول اعصار متمادی.

اخوان ثالث نیز در شعر مشهور «کتیبه» همین مفهوم را در قالب روایتی تقریباً دراماتیک به تصویر کشانده است:

جماعتی اسیر زجر و زنجیر در کنار تخته‌سنگی کوه‌وار ( جبر طبیعت، تاریخ یا اجتماع) در پی ندایی ناشناس اما برانگیزاننده، در صدد وقوف بر راز سنگ‌نوشته‌ای برمی‌آیند بر بالای تخته‌سنگ که کلید رهایی آنهاست:

کسی راز مرا داند
که از این رو به آن رویم بگرداند

تلاش و تقلای جمعی برای برگرداندن تخته‌سنگ (زیر و رو کردن مسیر تاریخ یا مناسبات اجتماعی/ انقلاب و دگرگونی) با فراز و فرود به تصویر کشیده می‌شود ... اما پایان کار، حاکی از پوچی و بیهودگی همۀ آن تلاش و تکاپوهاست، زیرا در آن‌ سوی تخته‌سنگ هم نوشته بود:

همان،
کسی راز مرا داند
که از این رو به آن رویم بگرداند!

#محمدرضا_روزبه

@shafiei1318