🔥 Burn Fat Fast. Discover How! 💪

بنياد فرهنگی دكتر علی شريعتی

Logo of telegram channel shariati_scf — بنياد فرهنگی دكتر علی شريعتی ب
Logo of telegram channel shariati_scf — بنياد فرهنگی دكتر علی شريعتی
Channel address: @shariati_scf
Categories: Uncategorized
Language: English
Subscribers: 2.08K
Description from channel

Shariati (Dr Ali) Cultural Foundation

Ratings & Reviews

1.50

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


The latest Messages 4

2022-04-22 16:33:56 در دبیرستان ابن‌یمین

عبدالکریم شریعتی مزینانی


دائی دکتر شریعتی آقای احمد امینی که اکنون ساکن سبزوار است می‌گفت که آقای احمد ایزدپناه، کارمند معاونت بهداشتی استان خراسان نقل می‌کرد که ما در دبیرستان ابن‌یمین مشهد مشغول تحصیل بودیم. ناظم آن دبیرستان مرحوم استاد شریعتی بود. یک روز بچه‌های دبیرستان را همراه با دو مستخدم برای گردش علمی به کارخانه قند آبکوه بردند. ما ضمن خروج از کارخانه جیب‌هامان را پر از شکر کردیم که در خارج کارخانه استفاده کنیم. غافل از اینکه مستخدم‌ها را استاد شریعتی برای کنترل ما فرستاده بود. وقتی از کارخانه خارج شدیم جلو درب خروجی، دیدیم قبلاً یک کیسه خالی آنجا گذاشته‌اند برای تخلیهٔ جیب ما. به مدرسه که رفتیم مستخدمین گزارش کارشان را دادند استاد همه را به صف کرد. چوب و فلک آماده شد. من وقتی وضع را این‌طور دیدم گفتم پسر استاد در آن گردش با ما بود. منظور دکتر علی شریعتی بود. استاد گفت فرقی نمی‌کند «علی» را هم بیاورید. خلاصه من و دکتر با هم فلک شدیم. استاد هم ما را چوب باران کرد. این مسئله گذشت تا اینکه در این اواخر، حوالی سال‌های قبل از انقلاب بود. شبی استاد در مسجدالنبی واقع در خیابان کوهسنگی سخنرانی داشتند. پای سخن ایشان بودم تا سخنرانی تمام شد. خدمت ایشان رسیدم. گفتم استاد مرا می‌شناسید؟ فرمود درست به‌جا نمی‌آورم. عینک را برداشتند و گفتند ایزدپناه نیستی؟ گفتم چرا. گفتم استاد یادتان هست برای شکرها ما را فلک کردید _ البته با لهجهٔ شوخی _ استاد یادش آمد و تصدیق کرد. دیدم استاد جوراب‌هایشان را بیرون می‌آورد و می‌گوید من حاضرم قصاص شوم. من شرمنده شدم و دست ایشان را بوسیدم. گفتم استاد من زنده شده دست شما هستم. مقصود از نقل این داستان این است که روحیه ایمان و عدالت و تواضع و فروتنی ایشان روشن شود.

#یاد_استاد
#آموزگار_دین_تساهل
#محمد_تقی_شریعتی
#سی_پنجمین_سالیاد
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی

@Shariati_SCF
684 views13:33
Open / Comment
2022-04-22 11:47:39 آن کلام سحرآمیز

خسرو منصوریان


در سال‌های آخر دهه 1330 دانش‌آموز مقطع دبیرستان بودم و در این زمان به کانون نشر حقایق اسلامی می‌رفتم. عصرهای جمعه استاد شریعتی تفسیر قرآن می‌گفتند و آقای خامنه‌ای هم همراه آقای هاشمی‌نژاد بعضا در این جلسات شرکت می‌کردند. نحوه استدلال و سخن استاد شریعتی آن‌چنان بود که پیش از آن-که به کانون بروم با خودم عهد می‌کردم که مبادا دو چشمم را از لب استاد شریعتی لحظه‌ای بگیرم که اگر چنین می‌شد رشته سخن را گم می‌کردم. سخن سحرآمیز ایشان، تفسیر به‌روز از قرآن و پاسخ‌گویی به سوألات آن ایام خطیر آن هم با توجه به فعالیت شدید حزب توده، سبب می‌شد تا کانون نشر حقایق اسلامی تنها امید ما مشهدی‌ها باشد تا بتوانیم با کلام قرآن آشنا شویم و بدین طریق خودمان را در برابر طوفان سهمگینی که از هر سو به طرف نسل جوان می‌آمد حفظ کنیم. جلسات تفسیر قرآن استاد شریعتی سازنده شخصیت ملی و دینی شخص من بود و هر آنچه که اکنون دارم محصول تشنگی شدیدی است که آن سال‌ها برای شنیدن یک تفسیر نوین از قرآن داشتم و آن را از استاد شریعتی دریافت کردم. همچنین دوستانی که من در آن ایام در کانون نشر حقایق اسلامی یافتم، به سرمایه‌های اجتماعی جامعه ما در آینده تبدیل شدند نظیر آقای طاهر احمدزاده که خدا رحمت‌شان کند یا از دوستانی که هم‌اکنون در قید حیات هستند، حاج‌آقای رحیمیان، آقای حکیمی، دکتر تاج‌الدینی و دکتر سرجمعی.

#یاد_استاد
#آموزگار_دین_تساهل
#محمد_تقی_شریعتی
#سی_پنجمین_سالیاد
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی

@Shariati_SCF
939 views08:47
Open / Comment
2022-04-21 19:54:07 خوانشی مدنی از متن!

به مناسبت 31 فروردین
سی و پنجمین سالیاد استاد محمدتقی شریعتی
( زاده‌ی 1286 مزینان – درگذشته‌ی 31 فروردین 1366)

مسعود میری
@iranfardamag

محمدتقی شریعتی به نسلی تعلق داشت که ناچار بود یا از پندار تمامیت خواه سنت و دین فاصله گیرد و به زندگی‌ی نو و الزامات آن تن در دهد یا به انکار تجدد روی آورد و از سنت ، ایدئولوژی و ایمانی سیاسی استحصال کند. آن نسل اکنون که به پایان قرن آن رسیده‌ایم نیک فرجام و خرسند از تلاش خود نیست.

در میانه‌ی آن دو رویکرد که حالا دو وجه تأمل روزمره ی ما را شکل داده ، اطراف دیگری هم برخاست و به ظهور رسید که هر کدام همچون مینور در میانه‌ی آن دو سنگ آسیابِ ماژورِ این عصر، در کیفیت زندگی‌ی مردم وارد نشد. شاید در یک تحلیل کوچک و غیر حرفه‌ای بتوانیم نگاه از دریچه‌ی سنت به جهان ، بی در آمیختن با سیاست ، آنگونه که کسانی چون سید حسین نصر یا شایگان و طباطبایی در آن توغل و تفکر کرده‌اند را برجسته و بارز دید. به ویژه شکست سنتِ سیاست‌ورز در روند پروردگی‌ی مدنیتِ غنی‌ی تجدد ، و بار کج نهادن دین‌ورزی در میدان بنیاد گرایی ، موجب شده تا از میراث برجای مانده از آن طیف سنت‌گرایی (با فهم تمام تفاوتهای شان) پرده برداری شود . این نحله که از طریق تخلی از پرابلم‌های سیاست ، حکمرانی و اجتماعیات، در تولای خلوتِ جان افکندن به عوالمِ اندیشیدن ، نیرویی پنهان گرفته ، در ربع دوم نیمه‌ی اول قرن به میدان آمد. گر چه اکنون صحنه چنان آشفته است که نسل نو میان لایه‌های مختلف الالحان و رنگ به رنگ سنت‌گرایی هیچ مرزی قائل نیست و همه را به یک چوب می‌تاراند، اما برای کسی که به اجمال ضرب چوب روزگاران را بر تن اندیشیدن آزموده ، هنوز طنین برخی الحانِ سنت، خوشایند گمان می‌شود.

پندار دیگری هم در آن عصرها در میان حلقه‌ای از متدین‌ها و دوستداران معنویت جریان داشت که نه به سنت متداول حوزه ملزم می‌بود (با وجود آنکه از مَدرَس همان سنت برآمده‌بود) نه در سیاست دستی قوی داشت (هر چند نیرویی استبداد ستیز و سیاسی تلقی می‌شد) و نه داو تجدد وسنت را به سود هر کدام می‌پسندید (گر چه گاه مناسک سنت را به طریق متجددانه اجرا می‌نمود).

محمد تقی شریعتی در پرتو این باورهای چند پهلو به گستره‌ی دشت خراسان درخشید. باید نبض آن دوره را در دست بگیرید تا دریابید که ناممکن است در شهر اهل تفکیک که فارغ از فلسفه و دانش عقلی می‌زید، مفری جست که بتوان تعقل را زیور دینی بخشید، یا ، در سایه‌ی سنگین حوزه‌ی پر هیمنه‌ی سنت دینی که هیبت مرجعیت آن فرصت نواندیشی را ممنوع کرده بود ، با آهنگ روزگار خود ، نو زیست. محمدتقی شریعتی درنگی در این تأمل ناممکن‌ها بود. او با نگاهی که نه از سیوطی و مغنی و اصول برمی‌آمد ، از لابلای سطور غبارگرفته‌ی درس طلبگی جان بدر برد و تنها میدان در دسترس را برای زندگی‌ی نو برگزید : خوانشی مدنی از کلان _متن !

شریعتی قرآن را برگزید، و در این مهلت با کسانی چون زنجانی ، طالقانی و طباطبایی به نحوی هم‌سفر شد. در پنداشت محمدتقی شریعتی قرآن قابلیت و استعداد آن را داشت که متنی «واسطه» باشد میان «انسانِ در سنت» با «جهان در حال پیشرفت». جنس این واسطه گری چنان نبود که قرآن را چون متنی خود بنیاد تلقی کند ، چنان که خود از نو از ابداع چرخ چاه بیاغازد تا به تمدن موهوم اسلامی برسد . بلکه قرآن در منظر و مرآی او همانند طالقانی ، پیوندگاه ورود انسان معاصرِ مسلمان به قرن تجدد بود.

داوری در باب اینکه آیا باوری اینگونه حقیقتاً به اهداف خود رسیده یا خواهد رسید ، جای بررسی دارد ، ولی ارزش آن تلقی برای سرزمین‌های ما که میان قرائت صلب ایدیولوژیک از دین از یک سو و خوانش انکار و طرد مطلق دین از سوی دیگر دست و پا می‌زند ، درسی از دمکراسی و رواداری در نهفت خود پنهان دارد.

این نوع بیان از متن ، همچنان به سود مدنیت و آزادی ست ، که متن در مصب رودخانه زندگی‌ی نو گره‌گشایی کند و نه بند و مانع باشد. شاید برای نسل جدید آن باورها به چشم پسند دیده نشود ، ولی جوانه‌ی رجوع معناگرایانه به متون که در هجمه‌ی فقدان گسترده‌ی معنازدایی و هویت‌ستیزی بار دیگر از خاک ایمان سربرون کرده ، می‌تواند تجربه‌ی گران محمدتقی شریعتی و طالقانی را قابل استفاده کند.....

متن کامل :

https://bit.ly/3EBoyIp

#طالقانی
#طباطبایی
#ایران_فردا
#محمدتقی_شریعتی
#خوانش_مدنی_از_متن


https://t.me/iranfardamag
463 views16:54
Open / Comment
2022-04-21 18:19:34 معلم اول من

خسرو منصوریان

آشنایی من با استاد دلیل و انگیزه‌اش محیط فرهنگی بود. من پدرِ بسیار روشنفکری داشتم. پدر من کتابفروش نبود، ولی برادرم کتابفروش بود. من وقتی می‌خواهم پدرم را به عنوان یک روشنفکر معرفی بکنم، برخی از کارهای متعهدانهٔ او در ذهنم می‌آید، نه بدین جهت که پدر من است. مادر من معلم قرآن بود و طبیعی است که یک کسی که مادرش آنچنان بوده که بچه‌اش شاگرد قرآنش است و پدری دارد که این قدر صمیمی است، با چه الگوی شخصیتی روبه‌رو است. او ما را مجبور به خواندن نماز نمی‌کرد، من یک بار از پدرم به خاطر نماز و روزه و امثال آن کتک نخوردم. او راه خودش را می‌رفت. من در حقیقت از پدرم الگوبرداری کردم و با برادرم همانندسازی کردم. لذا به خصوص بعد از ۲۸ مرداد که نهضت مقاومت ملی تشکیل شد و استاد شریعتی و دکتر شریعتی و دیگر دوستان ما به آن پیوستند و بعضاً دستگیر شدند، اصلاً این جو محیط را چنان داغ و ملموس کرده بود که ما را کشانید به سمت اینکه چه کار کنیم و ببینیم این‌ها که در مبارزه هستند، چه می‌خواهند.

شما توجه کنید، برای یک بچهٔ ۱۳-۱۴ ساله چه محلی از اعراب هست که برای خودش خط فکری انتخاب کند. صادقانه بگویم، من تنها محصل مدرسهٔ بالغ بر ۴۰۰ نفری بودم که بعد از ظهرهای جمعه می‌رفتم کانون نشر حقایق اسلامی پای درس استاد شریعتی. در طول یک هفته با خودم می‌گفتم: خسرو تو در روز جمعه که می‌روی کانون که استاد شریعتی تفسیر قرآن می‌گویند، اگر یک لحظه چشمت را از دو لب استاد برداری، آن روز را از دست داده‌ای، آن جلسه را از دست داده‌ای، وای به حالت. وقتی به کانون می‌روی، از موقعی که ایشان بسم‌اللّه می‌گویند تا موقعی که سخنرانی تمام می‌شود و مردم صلوات می‌فرستند، چشمت را از دو لب استاد برنداری. همهٔ هفته این شهد شراب مست کنندهٔ آیاتی که استاد شریعتی تفسیر می‌کنند، تو را مدهوش می‌کند. من این را به خوبی از چهارده سالگی خودم به خاطر دارم.
ما در ایام محرم به روضه‌خوانی و سینه‌زنی می‌رفتیم و به حرم هم می‌رفتیم، ولی می‌دیدیم نه، هیچ‌کدام این جذابیت را ندارد. این بود که ما پایبند کانون نشر حقایق شدیم. بعد از آن هم دو-سه بار دستگیر شدم و زندان رفتم، شکنجه شدم، در سلول انفرادی بودم، و در بازجویی‌های مختلف، جزء اولین سؤالاتی که می‌پرسیدند این بود که تو از کی وارد مبارزه شدی و معلم اول تو چه کسی بوده؟ می‌گفتم: معلم اول من استاد محمد تقی شریعتی بود و مهندس مهدی بازرگان بود. در این جا این را هم بگویم: به نظر من معلم علی شریعتی هم مهندس بازرگان بود، کما اینکه وقتی می‌خواهد برود فرانسه، پدرش استاد شریعتی، دست علی را می‌گیرد، می‌برد پیش مهندس مهدی بازرگان و می‌گوید: شما بگویید او چه بخواند و راهنمایی‌اش کنید و نظرتان را بگویید. پس او را به عنوان معلم قبولش دارد.
_ کانون در آن زمان شاخهٔ دانش آموزی نداشت؛ یعنی فکر نکنید کانون سازمان منسجمی بود. ما بیشتر در حاشیه بودیم. در این زمینه اگر بخواهیم چیزی بگوییم، باید کلید را به مرحوم دکتر کاظم سامی بدهیم، برای اینکه او مشهدی بود و جاما را داشت و دوستان مشهدی و دوستان کانون ما اکثریت قریب به اتفاقشان عضو جاما بودند؛ و چه _ آنهایی که مشهد ماندند و چه آنهایی که به تهران آمدند، جامایی بودند. طبیعتاً خود من و امثال من جلساتی با سر گرو‌ه‌های جامایی‌مان داشتیم.

در یک عاشورا و تاسوعایی که مثلاً مسجد ملاحیدر، هیئت ابوالفضلی‌های سراب و هیئت‌های دیگر، دسته راه می‌انداختند و جمعیت را می‌بردند حرم، کانون نشر حقایق اسلامی هم یک دسته راه انداخت، ولی این دسته در حقیقت یک تفاوتی با سایر دسته‌ها داشت و از آن جریده‌ها و علامت‌های آن‌چنانی و آن آهن‌هایی که خم می‌شود و از این نوع چیزها و قمه‌زنی و قفل آویزان کردن و غیره، نه تنها نداشت، بلکه آدم‌ها هم لخت نمی‌شدند سینه بزنند _ والحمدللّه بعد از انقلاب این مسئله تعدیل شد _ و شعارهایی که کانون داشت، شعارهای نویی بود. من به خوبی یادم است که یکی از برجسته‌ترین شعارهایی که روی پلاکارد نوشته شده بود و حمل می‌شد، این فرمایش امام حسین بود: هیهات منّا الذّلّه، یا اینکه اگر دین نداری، آزادمرد باش. چنین مراسمی تا آن روز در مشهد و فضای سنتی مشهد وجود خارجی نداشت و این ابتکارش مال استاد شریعتی است.

ادامه در لینک زیر

#یاد_استاد
#آموزگار_دین_تساهل
#محمد_تقی_شریعتی
#سی_پنجمین_سالیاد
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی

@Shariati_SCF



https://bit.ly/3Exq3rf
1.2K views15:19
Open / Comment