2022-06-24 17:43:40
#سوتی_های_منو_آقامون *-*
✿.•.❀.•.❁.•. ✿.•.❀.•.❁.•.❀.•.✿
سلام
جاری و خواهر شوهرم ،همیشه جلوی هم وانمود میکردن که اصلا با من صمیمی نیستن ،با اینکه دور از چشم هم ،اتفاقا خیلی هم با من صمیمی بودن .بعدها فهمیدم وقتی تنهان خیلی پشت سر من حرف میزنن و ب خاطر همینکه میخان ب هم بفهمونن که اصلا با من حال نمی کنن .
وقتی خونه من می امدن ازم قول میگرفتن ک اون یکی نفهمه ک ما مثلا جمعه نهار خونه تو بودیم
یه بار متاسفانه هر دو هم رو پیچونده بودن ، یعنی خواهر شوهرم ب جاری ام گفته بود ۵ شنبه مهمان داره ( در حالیکه میخاسته بیاد خونه من)
جاری ام هم گفته بود میخاد با شوهرش بره خونه دوستش ( در حالیکه میخاسته بیاد خونه من)
خلاصه روز موعود اول خواهر شوهر اومد ، من هول بودم داشتم تند تند چای و میوه رو جور میکردم که دیدم یکی زنگ زد ، دیدم عه ! اینکه جاری هست ! وای خواهر شوهرم از ترس مرد طفلی .....بعد جاری امد بالا رژ لب قرمز جیغ هم زده بود از دم در شروع کرد ب قربون صدقه رفتن من که دید خواهر شوهرم اینا هستن ....خیلی خیلی بد بود اون لحظه ،خدا نصیب هیچ ادم دو رویی نکنه ...یعنی اون شب یه کلمه با هم حرف نزدن .من هر چی سعی کردم جو رو خوب کنم نشد ک نشد ، جاری خیلی خیلی از دست خواهر شوهر دلخور بود بهش نگاه هم نمیکرد
اون موقع ناراحت شدم ک چرا اینجور شد ولی بعدهاهمین که دستشون برای هم رو شده بود باعث شد دیگه خیلی خیلی کمتر پشت من برای خوشایند همدیگه بد بگن .....هر دو فهمیدن ک اصلا با هم صادق نیستن
✿.•.❀.•.❁.•. ✿.•.❀.•.❁.•.❀.•.✿
❁@shik_madmazel2 • •࿐
اینستا
https://www.instagram.com/idehaye_zanooneh?r=nametag
59 views14:43